حکایت ملا نصر الدین و پهن کردن ارزن روی طناب! + مردمک
حکایت ها داستان های شیرینی هستند که می توان از آن ها مطالب زیادی را راجع به زندگی آموخت. این بار سراغ یکی از جالب ترین حکایت های ملانصرالدین می رویم که خیلی در زندگی کاربرد دارد.

روی طنابم ارزن پهن کرده ام!
یک روز گرم و تابستانی ملانصر الدین در حال استراحت بود و لم داده بود که تق تق در خانه به صدا درآمد! ملا خیلی خسته بود و اصلا نمیخواست بلند شود و در را باز کند. پس با بی میلی بلند شد و به سمت در رفت. همسایه ای آمده بود و می گفت لباس های زیادی شسته اند ولی برای پهن کردن آن ها طناب کم دارند! پس می خواست کمی طناب قرض بگیرد. ملّا با دلخوری به داخل خانه برگشت. یکی دو دقیقه که گذشت ، آمد و غرغر کنان گفت : ببخشید همسایه! متأسفانه روی طنابمان ارزن پهن کرده ایم تا خشک شود.
اگر به طنابمان دست بزنم، ارزن ها می ریزد زمین! همسایهی ملا ناراحت شد و گفت : مرد حسابی! این چه حرفی است که می زنی؟ مگر می شود دانه های ارزن را که خیلی هم ریز است روی طناب پهن کرد؟ ملا گفت: مرد حسابی همین که می گویم ارزن پهن کرده ام تو باید بفهمی که دلم نمیخواهد به تو طناب بدهم و راهت را بکشی و بروی!
از آن به بعد هرکسی که دلش راضی به انجام کاری نیست و بهانه های الکی و عجیب غریب میآورد میگویند فلانی روی طنابش ارزن پهن کرده!!
نظرتان راجع به این حکایت چه بود؟ تا به حال کسی برایتان ارزن پهن کرده؟!

در افسردگی غم به لایههای عمیق زندگی نفوذ کرده و اختلالاتی در احساسات و رفتار شما بهوجود میآورد. اگر احساس افسردگی دارید، حتما با کمک یک روانشناس متخصص مشکل را ریشهیابی کنید و برای حل آن راهکار بگیرید. برای ارتباط با مشاور متخصص افسردگی روی دکمه زیر کلیک کنید.
آیا این مطلب برای شما مفید بود؟