نسخهای متفاوت و خواندنی از حکایت “سه اندرز” + مردمک
سواستفادهگر بودن یکی از نکوهیدهترین اخلاقهای بشری است که در حکایات مختلف به آن پرداختهشده.
حکایات داستانی کوتاه و آموزنده هستند که علاوه بر سرگرم کردن خواننده این وظیفه را به عهده دارند که چیزی به دانستههای او اضافه کنند. در این مطلب با حکایت کهن و خواندنی “سه اندرز” همراه شما هستیم که برگرفته از کتاب “افسانههای کوردی” است.
_g0nb.png)
پیشنهاد ستاره
حکایت سه اندرز
مرد باربری در گوشهای ایستاده بود و منتظر بود که کسی بخواهد بارش را جابجا کند و به او کار دهد. فردی نزد او آمد و گفت من کاری برای تو دارم اما پولی ندارم مزدت را بپردازم. در عوض سه اندرز به تو میدهم و تو این صندوق شیشه را برای من جابجا کن.
باربر پیش خود فکر کرد که من از صبح کاری نداشتهام. سه اندرز میتواند برای زندگی من مفید باشد و قبول کرد. صندوق را بر دوش خود گذاشت و پشت سر صاحب صندوق به راه افتاد. اندکی که رفتند صاحب صندوق گفت اندرز اول من این است که اگر کسی به تو بگوید فرد گرسنه از فرد سیر نیرومندتر است، باور مکن!
باربر به خود گفت من که این را قبلا هم میدانستم اما عیب ندارد شاید دو اندرز دیگر مفید باشد. اندکی دیگر به راه خود ادامه دادند و باربر گفت خوب ارباب! اندرز دومت را بگو
صاحب صندوق گقت اگر کسی به تو بگوید پیاده تندتر از سواره میرود، باور مکن!
باربر عصبانی شد اما با خود فکر کرد عیب ندارد، یک اندرز دیگر مانده. مطمئنا سومی باارزش خواهد بود. مدتی دیگر راه رفتند و به لب پرتگاه بلندی رسیدند. باربر از صاحب صندوق خواست اندرز سوم را هم بگوید.
صاحب صندوق گفت اگر کسی بگوید این صندوق را بی مزد و مفت حمل کردی، باور مکن!
همین که این سخن از دهان مرد بیرون آمد، باربر صندوق را از لب پرتگاه به پایین انداخت و گفت ارباب من هم اندرزی دارم! اگر کسی به تو گفت حتی یکی از شیشههای داخل صندوق سالم مانده، باور مکن!