به من گفته بودند: «با کفش نمی‌توانید مسیر نجف تا کربلا را پیاده‌روی کنید.»

به گزارش سلام نو به نقل از خبرآنلاین، بر اساس آنجه تسنیم نوشته است، هر ساله در این ایام عاشقان و محبان امام حسین علیه السلام با پای پیاده، خود را به حرم امام حسین علیه السلام می‌رسانند تا به زیارت اربعین سیدالشهدا علیه السلام مشرف شوند، به همین مناسبت خاطراتی از آیت‌الله مکارم شیرازی که در دوران طلبگی خود، در سال‌های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ هجری شمسی در نجف اشرف ساکن بوده و دو بار توفیق پیاده‌روی از نجف تا کربلا را داشته است، تقدیم علاقه‌مندان می‌شود.

پیاده‌روی با پای برهنه

به ما گفته بودند با کفش نمی‌توانید پیاده‌روی کنید، توی کفش، پاهایتان، انگشت‌هایتان زخم می‌شود، لِه می‌شود، باید با پای پیاده بروید، با پای برهنه. طبعاً ما با پای برهنه می‌رفتیم و خارها هم در پایمان می‌رفت و خارها را هم قبول می‌کردیم، «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش‌ها گر کند خوار مغیلان، غم مخور» و مهم هم نبود.

و از جمله یکی از دوستان ما بود دو تا فرزند داشت، تقریباً پنج ساله شش ساله، اینها را هم با خودش آورده بود. و اینها هم سه روز پیاده راه رفتند و بالاخره رسیدند به کربلا. وقتی رسیدیم آنجا دیگر واقعاً یک عالم پرنشاطی داشتیم که این راه را ما طی کردیم.

و از خاطراتی که من هیچ وقت فراموش نمی‌کنم، گاهی خسته می‌شوم و ناراحت می‌شوم از بعضی چیزها و ناچارم یک خاطرات شاد کننده‌ای را به ذهنم بیاورم، می‌روم توی آن حال و هوا و فکر می‌کنم از نجف داریم حرکت می‌کنیم و رفتیم زیر درخت‌ها، از آنجا رفتیم کجا و غیره، اینها را در نظر مجسم می‌کنم تا رفع آن خستگی و ناراحتی شود.

خنجر کشیدند تا مهمانشان شویم

ظهر که می‌شد زیر درختان نخل اطراق می‌کردیم و همراه خودمان یک مقدار نان خشک و یک مقدار ماست آب گرفته و یک چراغ، از این چراغ نفتی‌هایی که با فشار روشن می‌شد، می‌بردیم و چایی و بساط و اینها.

ظهرها جایی نمی‌رفتیم، خودمان کنار شط، در آن سایه می‌نشستیم، منتها آب فرات، خواهید دید، گل آلود است، نمی‌شود از آن برای خوردن استفاده کرد. باید ته نشینش کنی، ما هم که نمی‌توانستیم ته نشین کنیم.

زوار از روشی استفاده می‌کردند، ماده‌ای هست به نام «زاق» که این را در آب، با دست حرکت می‌دادند، تمام آن چیزها را ته نشین می‌کرد و از آب صاف، استفاده می‌کردند، یک خورده زاق همراهمان می‌بردیم، نان خشک همراهمان می‌بردیم، ماست کیسه انداخته همراهمان می‌بردیم؛ چراغی و بساطی و اینها و شب را در مضیف‌ها می‌ماندیم، طبعاً صبح هم آنجا بودیم.

در یکی از سفرها ما ظهر اطراق کردیم و استراحت و دیگر بعد از ظهر باید راه می‌رفتیم.

شروع کردیم به راه رفتن، چند تا از جوان‌های عرب، مال یکی از مضیف‌ها آمدند به ما پیشنهاد کردند که امشب را اینجا باشید. گفتیم ما تازه راه افتادیم، تا شب خیلی وقت است، ما باید برویم. یکی‌شان گفت علاج ندارد. از او اصرار و از ما انکار، یک وقت دیدیم خنجر کشید که باید پیش ما بمانید! یعنی اینقدر علاقه به زوار داشتند.

من گفتم ما قول می دهیم که از طرف شما هم زیارت می‌کنیم، بنابراین اجازه مرخصی ما را بدهید. دیگر هر طوری بود راضی‌شان کردیم و اجازه مرخصی را گرفتیم و حرکت کردیم.

منبع: دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی، دیدار با نمایندگان دانشجویان اعزامی به پیاده‌روی اربعین

۲۷۲۱۵

مطالب مفید