بازگشت غیرمنتظره آقای سیدعباس صالحی به وزارت ارشاد: چه خواهید کرد؟
یادداشت / جمشید پوراحمد
باغچهای می نویسم! چون شما علاقه وافری به گل و گیاه و باغچه دارید و این یک امتیاز بزرگ برای من و ما و شاید -و احتمالا- به همین دلیل نگاهی به این باغچه کوچک متنوع جهت آگاهی بیندازید.
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
گویند؛ طلحک را فرزند آمد.
سلطان محمود غزنوی پرسید: فرزندت پسر است یا دختر؟
طلحک گفت: از فقیران چه آید، جز پسری و یا دختری؟
سلطان محمود گفت: مردک، مگر از بزرگان چه آید؟
طلحک گفت؛ ظلم، خانه براندازی و بسیار دیگر…(!)
در دوره قبل به جهت راهگشایی نامهای از وزیر دادگستری وقت، برای جنابعالی «طی درخواست اینجانب » صادر شد و جنابعالی هم به معاونت مطبوعات واگذار و عین فرموده آقای معاون که؛ نداریم، به هر کسی که دوست داشته باشیم تسهیلات میدهیم و شما هم میتوانید از من شکایت کنید!!
به وزارت دادگستری برگشتیم و رئیس دفتر وزیر با رئیس دفتر جنابعالی برای یک ملاقات حضوری تماس گرفت… رئیس دفتر جنابعالی فرمودند ما برای خودیها هم وقت نداریم!!
آقای وزیر این دوره از بیخودیها بیشتر استفاده کنید، در میان بیخودیها، نبوغ، استعداد، شعور و سواد بسیار پیدا می شود؛ «امتحان کنید!»
بانویی فرهیخته در گفتوگویی عنوان میکرد؛ خانواده ما هنوز خیلی سنتیه
خیلی سنتی فکر میکنه!
کتاب را دشمن درس میداند،
کنکور را مهمتر از فرزند کتابخوان و نویسندهاش میداند…
این قتل اندیشه منه!
مرادی کرمانی خیلی عزیز، می گفت؛ یک زمانی یک آقایی شده بود رئیس نهاد کتابخانهها؛ او اعلام کرد ما در طول روز به طور متوسط یکساعت و نیم مطالعه داریم!
اما اعتقاد و محاسبه علمی آقای مرادی کرمانی که در طول ماه، یک و نیم دقیقه مطالعه داریم…
آقای مرادی کرمانی پیگیر چگونگی این ادعا میشود. جواب آقای رئیس این بود که؛ شما باید زیرنویس فیلمها را هم که میخوانند محاسبه کنید!
آقای وزیر؛ مهاجرت فقط تغییر جغرافیا نیست. خیلی از ما مهاجرت کردیم. از کسی که بودیم و به کسی که شدیم. از یک آدم بیدغدغه و صبور به یک آدم عصبیه پرخاشگر … از یک روح شاد تبدیل شدیم به یک روح بیمار که نیاز به ترمیم داریم…
امید واژه غریبی شده وقتی ناامیدی دست به دست تو دستهایمان میچرخه!
در پایان خواندن این جمله از ویلیام گلاسر مفید به فایده است؛ او می گوید: بذر تمام بدبختیهای ما در سالهایی کاشته میشود که با آدمهایی سر و کار داریم که معتقدند نه تنها دریافتهاند چه چیزهایی برای خودشان درست است، بلکه صلاح دیگران را نیز میدانند «آقای وزیر شما چه صلاح میدانید؟!»