شگفتیهای تفال به حافظ در سهشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۳؛ تیر غمزه بر دل مزن، ای یار!
فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چو طفلان تا کیای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
قدح پر کن که من در دولت عشق
جوان بخت جهانم گر چه پیرم
قراری بستهام با میفروشان
که روز غم به جز ساغر نگیرم
مبادا جز حساب مطرب و می
اگر نقشی کشد کلک دبیرم
در این غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم
خوشا آن دم کز استغنای مستی
فراغت باشد از شاه و وزیرم
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش میآید صفیرم
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مدعی بیند حقیرم
شرح لغت: معنی لغتی برای این غزل وجود ندارد.
تفسیر عرفانی:
حضرت حافظ در بیتهای اول، دوم و آخر میفرماید:
با نوک تیز ناز و کرشمه، دلم را مجروح نکن، زیرا من در برابر چشم خمار تو جان فدا میکنم. پس نیازی به تیر زدن نمیباشد.
* سرمایه زیبایی تو به حد کمال و تمام رسیده بطوری که لازم است زکات آن را بپردازی، زیرا هر چیزی زکاتی دارد. پس زکات زیبایی خود را به این بیچاره و مسکین بپرداز.
همچون حافظ گنج عشق یار را در دل پنهان کرده ام. اگر چه دشمن من را کوچک و حقیر بداند.
حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
تعبیر غزل:
رفاقت گرچه نعمتی است الهی، اما افراط در این راه و فریب هرکس را خوردن عاقلانه نیست. تو که انسانی متواضع، مهربان و پاک هستی بهتر آنست در این مورد دقت بیشتری کنی و بدان هرکه خدا با اوست از همه کس و همه چیز بی نیاز است. مهر الهی را در دل خود پرورش بده تا در عین فقر و حقارت به بزرگی برسی.