بررسی جذاب یک سریال نمایش خانگی: «گردنزنی»؛ شروع سفری با نقشهای ناتمام!
نقد رسیده / المیرا ندایی
چنانچه از تدوین سریع، کاتهای بیموقع، عدم انسجام در فضاسازی، قاببندیهای غیراصولی، عدم تنوع در دکوپاژ، عدم بکارگیریِ مهارت در انتخابِ بازیگران، جلوههای ویژهی فاقدِ کیفیت و صدابرداریِ نه چندان حرفهای، سریالِ «گردن زنی»، صرف نظر کنیم، بدون شک، در وهلهی اول، متوجه میشویم که این سریال نمایش خانگی قربانیِ فیلمنامهایست که به وضوح با وام گرفتن از یکی از پرمخاطبترین و هیجانانگیزترین ژانرهای سینمایی_هنری که اقتباس از واقعیت است، نه تنها موفق به خلقِ ایدهای نوآورانه نشده است، بلکه از بطنِ یک ایدهی بکر، اقتباسی شلخته و گسسته را روایت میکند؛ اقتباسی که با حقیقت وجودی جامعهی ایران بیگانه است.
در یک نگاهِ گذرا به این مجموعه، به نظر میرسد که نویسندهی این سریال درام_جنایی برخلافِ قواعد حاکم بر فیلمنامه نویسی، به واقعگرایی در شمایلی دراماتیک آن چندان متعهد نبوده و برای آن اهمیت قائل نشده استا. نویسنده صرفاً تعلیق و جنجال سازی را ستونِ اصلی روایت داستانی خود قرار داده و این رویکرد کلیشهای را که در هنرهای نمایشی تبدیل به عرف شده، محور کار قرار داده است. از زاویهی دیدی نزدیکتر به وقایع و نوع روایت سریال، مخاطب با نقاطِ پرداخت نشدهی بیشتری مواجه میشود؛ نقایصی مانندِ ضعفِ مفرط در شخصیتپردازی، اصرار در به تصویر کشیدنِ شخصیتهایی سطحی با رفتارهایی اغراقآمیز که به وضوع از ایجادِ حسِ همزاد پنداری در مخاطب ناتوان هستند.
اصرارِ فیلمساز بر تعلیق در قالبی بی چهارچوب که در نهایت به این معضل منجر شده تا اطلاعات کلیدی در زمان مناسب به تماشاگر منتقل نشوند.
جنجال سازی به جای نوآوری در خلقِ محتوایی عمیق و ارزشمند، و در نهایت متوسل شدن به کلیشه رایج تراژدیک و تکراریِ اختلافِ طبقاتی و… که درست از همینجا شکستِ واضحِ نویسنده در انتقالِ عمقِ پیرنگ به علتِ پیچیدگیهایی غیرمنطقی و غیر قابل تحلیل آغاز میشود و خط روایی و داستان سریال را به ورطه شکست میکشاند.