غزل‌خوانی جذاب حافظ در جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳؛ هر لحظه با دیدنت دردهایم افزون می‌شود…

فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم

ندارم دستت از دامن به جز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم

فرو رفت از غم عشقت دمم دم می‌دهی تا کی
دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم
رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم

تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم

شرح لغت: دمی سرد: سخنش بی اثر باشد.

تفسیر عرفانی:‌

۱- حضرت حافظ در بیت‌های اول، دوم و آخر می‌فرماید:
* مرا می‌بینی و همین که مرا نگاه می‌کنی در آنوقت رنج مرا زیاد می‌کنی منهم وقتی تو را مشاهده می‌کنم عشقم به تو زیادتر می‌شود.

از اوضاع و احوال و سرو سامان من سوال نمی‌کنی و هیچ نمی‌گویی که حالت چطور است من از اندیشه‌ای که در سر داری اطلاعی ندارم، زیرا در درمان من کوششی نداری آیا درد مرا نمی‌شناسی و نمیدانی چه دردی دارم.

* تو با حافظ مهربانی کن و به رقیب بگو برو از حسادت بمیر، زیرا وقتی مهر و محبت تو را می‌بینم، از دشمن و سخن سرد او باکی ندارم.

حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.

تعبیر غزل:

عاشقی صادق هستی و عشق و محبتت هر روز افزون‌تر می‌شود و به هیچ قیمت هم حاضر نیستی دست از عشق بکشی گرچه با مشکلات فراوانی روبرو شده ای. امیدوار باش که بزودی مشکلاتت رفع خواهد شد و دشمنان ناکام می‌مانند و تو به وصال او خواهی رسید.

مطالب مفید