5 راه ساده برای تبدیل شدن به نسخه شجاع‌تری از خودتان

 

نطق ریاست‌جمهوری فرانکلین روزولت، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا، که گفت «تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خودِ ترس است»، بسیار معروف است. ما می‌دانیم که روزولت با چالش‌های متعددی از جمله بیماری فلج‌ اطفال، به ارث بردن ملتی در خطرناک‌ترین زمان ممکن و تبدیل شدن به ریاست‌جمهوری آمریکا به همراه معلولیت، عبور کرده بود.

به گزارش راهنماتو، شاعر معروف لبنانی، خلیل جبران، شعری درباره ترس دارد:

گویند رود پیش از گام‌گذاشتن در دریا

از ترس‌ بر خود می‌لرزد.

نگاهی به پشتِ سر انداخته و راهی را که ییموده مرور می‌کند:

از قلّه‌های کوه‌ها،

از جاده‌ی دور و دراز و پر پیچ‌وخمی

که جنگل‌ها و دهکده‌ها را درنوردیده‌است.

پیشِ رو:

اقیانوسی ناپیداکرانه،

اقیانوسی که گام‌گذاشتن در آن

آشکارا

چیزی جز جاودانه ناپدیدشدن نیست.

لیک راهِ دیگری نیز در پیش نیست.

نه رود را توانِ بازگشتن‌است.

نه هیچ‌کسِ دیگر را.

بازگشت در زندگی ناشدنی است.

رود نیازمند خطرپذیری

و دل به ‌دریا زدن است

چرا که تنها در آن صورت است که ترس ناپدید خواهدشد،

چرا که در آن لحظه است که رود درمی‌یابد

این دل به دریا زدن

نه ناپدید‌شدن در اقیانوس

بَل اقیانوس شدن است.

جبران، مثل روزولت، با ناملایمات غریبه نبود. او در سن 12سالگی در سال 1895 به همراه خانواده‌ای که با فقر دست‌وپنجه نرم می‌کرد، به آمریکا مهاجرت کرد. او خوش‌شانس بود که از سال‌های اولیه کودکی خلاقیت در او پرورش پیدا کرده بود. او در گذر زمان نوشته‌ها و آثار هنری‌اش را عرضه کرد و به پرفروش‌ترین شاعر در تمام اعصار تبدیل شد.

بعضی‌ها فکر می‌کنند که آدم‌های شجاع، شجاع متولد می‌شوند. آن‌ها باور دارند که افراد دارای ظرفیتی درونی و ذاتی برای غلبه بر چالش‌ها هستند اما حقیقت آن است که این تفکر از روی ناپختگی است.

آدم‌ها یاد می‌گیرند که شجاع و نترس باشند. آن‌ها در مواجهه با ناملایمات و چالش‌ها یاد می‌گیرند که ترس‌شان را کنترل کنند. آن‌ها می‌آموزند که با ترس و عدم قطعیت کنار بیایند زیرا می‌فهمند که چاره‌ای جز تاب‌آوری و استقامت در برابر چالش‌هایی که سلامتی‌شان را تهدید می‌کند، فقر، فجایع پیش‌بینی‌نشده و سایر سختی‌های زندگی ندارند.

همنطور که استخوان‌ها با فعالیت‌های بدنی قطورتر می‌شوند و الماس تحت فشار ساخته می‌شود، روحیه انسان‌ها نیز با عبور از هر تجربه و سختی‌ای قوی‌تر می‌شود. ما فعالانه و هدفمند سختی‌ها را به زندگی‌مان دعوت نمی‌کنیم، اما راه‌هایی هست که تحمل شرایط سخت را در ما افزایش می‌دهد و ما را قوی‌تر و به تبع شجاع‌تر می‌کند.

در این مقاله می‌خواهیم 5راهکار برای شجاع‌تر شدن را با شما در میان بگذاریم:

عدم قطعیت را بپذیرید

زندگی کردن یعنی رشد کردن. یادگیری انطباق‌پذیری برای بقایمان ضروری است. درحالیکه ما به ساختار، پیش‌بینی‌پذیری، برنامه‌ریزی و روزمره‌گری عادت داریم، اگر وابسته شویم که امور همانطور که ما می‌خواهیم پیش بروند، اوضاع از هم فرو می‌پاشد.

احساس راحتی با عدم قطعیت و پیش‌بینی‌ناپذیری کمک‌مان می‌کند یاد بگیریم که با تغییرات کنار بیاییم و جهان را سخت نگیریم. هر چه با ترس احساس راحتی و نزدیکی بیش‌تری پیدا کنیم،  در برابر آنچه زندگی باید به ما بیاموزد، آغوش‌مان بازتر است.

دوست داشته باشیم یا نه، رشد فقط از طریق تغییر حاصل می‌شود. ترس و اضطراب کمک‌مان می‌کند که روش‌هایی کاملاً تازه برای کنار آمدن با امور پیدا کنیم.

انتظارات را رها کنید

انتظارات همیشه یک وضعیت دو سر باخت هستند. وقتی که انتظارات‌مان تأمین می‌شوند یا حتی فراتر از انتظارات‌مان تأمین می‌شود، به راحتی احساس شادی در ما ایجاد می‌شود و باور پیدا می‌کنیم که همه چیز در جهان درست است –البته فقط به مدت کوتاهی. سپس، دوباره زندگی از سر گرفته می‌شود. وقتی مشکلات دوباره پیدایشان می‌شود، احساس می‌کنیم که جهان ناعادلانه و غیرمنصفانه است. به نحوی احساس می‌کنیم که راه خوشبختی را پیدا کرده‌ایم. اما جهان لزوماً به این شکل پیش نمی‌رود.

چالش‌هایی که زندگی نصیب‌مان می‌کند هیچ نقطه پایانی ندارند. چیدن انتظارات مبنی بر اینکه زندگی باید به همان نحوی که ما باور داریم، پیش برود، ناامیدی مکرر را برایمان پیش می‌آورد. وقتی خودمان را از بند انتظارات رها کنیم، بدون «بایدها» فقط تمرین کنیم، کم کم هشیاری و اعتماد به نفس‌مان را پیدا می‌کنیم. به تدریج، بدون هیچ برنامه و الویتی، به جز صداقت و مهربانی، مسئولیت زیستن در این جهان غیرقابل پیش‌بینی را در این لحظات منحصربه‌فرد و در بدن انسانی ارزشمندمان قبول می‌کنیم.

از احساس ناراحتی نگریزید

بومیان آمریکا یک ضرب‌المثل دارند که می‌گوید: «ترس درها را به روی قلب‌ها باز می‌کند و ارواح را به درون دعوت می‌کند.» همه با با «روان‌های قدیمی» که به نظر می‌رسد با زندگی راحت هستند، آشناییم. به نظر می‌رسد که آن‌ها روش جذابی برای ارتباط برقرار کردن با آدم‌ها با شفقت و مهربانی دارند. این‌ها همان آدم‌هایی هستند که خودشان چالش‌های زیادی در زندگی داشته‌اند و با ترس مواجه شده‌اند.

راحتی با ناراحتی‌ها، عملی است که در گذر زمان تبدیل به عادت می‌شود. روان‌های قدیمی، به جای آنکه همه تمرکزشان را روی «چه می‌شودها» و ظرفیت اتفاقات بد بگذارند، یاد گرفته بودند که زندگی مثل یک کلاس درس بزرگ است که یادگیری در آن ابدی است. آدم‌ها، مکان‌ها و موقعیت‌ها و شرایط همه جوهر یک زندگی غنی هستند. راحتی با ناملایمات و دیدن جهان به مثابه یک ماجراجویی بزرگ است که باعث رشد می‌شود.

یاد بگیرید که بمانید (حتی اگر ناملایمات وجود دارند)

پزشکی می‌گفت که وقتی اولین بار وارد اتاق بیماری در حال مرگ شدم، یادم هست که ترسیده بودم. می‌دانستم که خوانده‌اش در کنار بستر او جمع شده‌اند و احتمالاً در غم فرو رفته‌اند. با خودم فکر می‌کردم چه بگویم، چه کار کنم و آیا می‌توانم این شرایط سخت را تحمل کنم؟ با خودم فکر کردم که معذر‌ت‌خواهی می‌کنم و اتاق را ترک می‌کنم. اما تصمیم گرفتم که یک صندلی تاشوی که کنار دیوار بود را به جلو بکشم و روی آن بنشینم. خانواده داستان‌هایی از عزیزشان با جزییات برایم تعریف کردند، خندیدند، گریه کردند و همدیگر را بغل می‌کردند و آرام می‌کردند. این قشنگ‌ترین تجلیل از یک زندگی زیسته بود! اتاق را که ترک می‌کردم احساس کردم که از عمق وجودم خوشحال و لبریز و شاکرم که ماندم. در تصمیم به ماندن و حاضر بودن، بدون ترسیدن، توانایی گوش دادن و احساس عمیق دیگران در من رشد کرد. بمانید و بسازید!

رو به جلو حرکت کنید

تغییر لحظه به لحظه تجربیات ما بسیار عالی است. این همان کاری است که ما را به بینش و خرد بزرگ‌تری درباره خودمان و جهانی که در آن زیست می‌کنیم، هدایت می‌کند.

آن رفاهی که دنبالش هستیم، اغلب نتیجه شجاعتی است که به قدر کافی به خرج داده‌ایم تا زنده بمانیم و هر لحظه از زندگی را زندگی کنیم. این لحظات شامل لحظات غم، روزهای تاریک و همه اوقاتی که ابر جلوی خورشید را گرفته می‌بود، می‌شود.

وقتی یاد می‌گیریم که ابهام را بپذیریم و به لحظه حال اعتماد کنیم که درسی که قرار است را بیاموزیم، شجاع می‌شویم و رو به جلو حرکت می‌کنیم. در لحظه ارزشمند اکنون است که راه‌ها باز می‌شوند و شجاعت و کنجکاوی و اشتیاق در ما ریشه می‌گیرد.

 

مطالب مفید