اسنادی که از لانه جاسوسی کشف شد واقعا چیزهای عجیب و غریبی بود؟
«با این نظر موافقم که واقعاً اسناد خاص و عجیب و غریبی در لانه نبوده است. برخی شاید فکر کنند محتویات یک ایستگاه در کشور هدف، باید خیلی عجیب و مثل داستانها و فیلمها باشد. اما آنچه از سفارت آمریکا کشف شد، تقریباً همان چیزی است که میتوانیم بگوییم کارکرد یک ایستگاه در کشور هدف است.
آن کشور در زمان شاه به یک شکل بود، انقلابی صورت گرفت و بعد از آن هم این کشور هدفِ آمریکایی شکل دیگری دارد. این را هم باید در نظر بگیریم که خروجی ایستگاه اطلاعاتی آمریکا در تهران با کنسولگری در تبریز و جاهای دیگر همه اطلاعات ایالات متحده نبوده است. آن بخشی که مربوط به جمعآوری اطلاعات در ایران بوده، در مرکز سیا در لانگلی، ویرجینیا گردآوری و با اطلاعات دیگری مثل اطلاعات ماهوارهای، فنی و شنودهایی تجمیع میشد و مورد بررسی قرار میگرفت.» او ادامه داد: «نکته بعدی این است که تصور اینکه آمریکا نمونه یک فعالیت اطلاعاتی در ایران بوده، نادرست است.
قطعاً انگلیسیها از آنها جلوتر هستند و عمیقتر و خیلی با نگرش ژرفتری به این قضایا نگاه میکنند و به جمعآوری اطلاعات میپرداختند و میپردازند. قصه انگلیس قصه یک روز و دو روز نیست. به خیلی قبلتر از آمریکاییها و در دوره قاجار و پهلوی اول برمیگردد.» این کارشناس حوزه اطلاعات و امنیت درباره اینکه گفته میشود اداره ضدجاسوسی ساواک نسبت به اقدامات آمریکا بیتفاوت بود، خاطرنشان کرد: «من قبول ندارم که میز ضدجاسوسی ساواک نسبت به فعالیت آمریکاییها بیتفاوت بوده یا مماشات میکرده است.
آنها همه وظایفی داشتند و کارشان را انجام میدادند اما اصلی در کار اطلاعاتی وجود دارد که به آن میگوییم کفایت و حفاظت. زمانی هست که روی یک سوژه کار میکنی و حفاظتش خیلی مهم نیست. بیشتر میخواهی که کیس جمع شود. یک موقع حفاظت سوژه مهم است چون قرار نیست منجر به آبروریزی سیاسی شود. ساواک روی آمریکا با محافظت بیشتری کار میکرده نه اینکه کار نمیکرده است. در درجه دوم روی انگلیسیها متمرکز بودند و با توجه به مسئله جنگ سرد و وضعیتی که جهان در دوران بعد از جنگ جهانی دوم داشت، با شدت بیشتری روی شوروی کار میکردند.»
حسینی ادامه داد: «اگر بخواهم مثالی برای شما بزنم، باید به ریچارد آرمیتاژ اشاره کنم که در دورهای معاون وزارت خارجه آمریکا بود. آرمیتاژ سال ۱۳۵۲ دبیر دوم سفارت آمریکا در ایران بود. آن زمان گزارشهایی تهیه میکند برای مرکز که میگوید یکپارچگی ایران منافع آمریکا را تامین نمیکند و ایران باید به سه بخش تقسیم شود. بعد از بازنشستگیاش این گزارشها را در کتابی که نوشت ذکر شد.
برگردیم به دهه پنجاه که شاه در بعضی مصاحبهها و اظهارنظرها، مثلاً میگوید اگر من نباشم ایران، ایرانستان میشود. این حرف معطوف به اطلاع از این تحرکات است. این اطلاع ناشی از کاری بود که ساواک روی سفارت آمریکا انجام میداد. اگر مصاحبههای شاه از سال ۱۳۵۱ به بعد را با دقت نگاه کنیم، چنین مواضعی وجود دارد. شاید در شعارها میگوییم شاه نوکر آمریکا بود و زنجیرش در دست آنها بود، اما درست نیست. او هم برای خودش خط قرمزهایی داشت و آنجایی که آمریکاییها خط قرمزها را رد میکردند، میایستاده. علاوه بر اینکه اشتباهاتی هم داشت.
این گزارشها را چه دستگاهی جز ساواک یا در لایهای دیگر وزارت خارجه برای شاه تهیه میکرده؟ آمریکا برای هر دوی این دستگاهها موضوعیت داشته است.» وی افزود: «جنگ سرد یعنی چه؟ یعنی انجام یکسری اقدامات غیر آتشین علیه یکدیگر؛ که جمعآوری اطلاعات هم در رأس آن است. عامیانهاش را بخواهیم بگوییم، دو طرف چهارچشمی همدیگر را میپاییدند که از حریف در حوزههای مختلف فنی، اطلاعاتی و تکنولوژی عقب نیفتند.
یک بخش عمده از این تهاجم اطلاعاتی در دل جنگ سرد، از ایران بوده است که آن زمان حدود ۳۰۰۰ کیلومتر مرز مشترک با شوروی داشت. طبیعی است که ایستگاه قوی برای نقشآفرینی در این موضوع به وجود بیاید. ایستگاه نهفقط نسبت به کشور هدف بلکه ممکن است اولویتهایی نسبت به کشورهای همسایه نیز داشته باشد. مثلاً شوروی در اولویت اول و عراق در اولویت دوم قرار بگیرد. این مسئله طبیعی است که نهفقط ایستگاه آمریکا در ایران که کل سفارت چنین ماموریت مهمی را غیر از ماموریت مربوط به کشور هدف، در اولویت خود داشته باشند.»
کارشناس ارشد اطلاعات خارجی خاطرنشان کرد: «خیلیها امروز دانشجویان را محکوم میکنند و میگویند این کار خسارات بزرگی زد. این حرف از یک منظر شاید درست باشد اما به خاطر اینکه موضوع در ظرف زمانی خود مورد بررسی قرار نمیگیرد، اشکال به آن وارد است. اینکه دانشجوها میگویند ما برنامهای برای یک اعتراض نمادین داشتیم و مسئله گروگانها ادامه پیدا کرد، یک داستان دیگر است که دلایل مختلفی دارد. مهمتریناش این است که امام این اقدام را تائید کردند و نسبت به ادامه آن تا برآورده شدن اهداف مدنظر، نظر مثبت داشتند.»