قدرت بازی عینک داستین هافمن در فیلم پاپیون!

جمشید پوراحمد
عالیجناب مولانا می‌گوید:
«دیده شود حال من ار
چشم شود گوش شما»
یعنی اگر حقیقت را به جای شنیدن ببینید حال من را درک خواهید کرد!
نگرانم… نگران از این حجم سنگین و طاقت فرسای فعالیت بعضی از این تاجرهای هنرمند!
نگرانم برای سلامتی، شب بیداری، سفرهای خارجی و گرفتن اقامت، جابه جایی پول، تعویض و خرید اتومبیل و ویلاهای متفاوت و اینکه پیر شدند و خبر ندارند، نگرانم!
هنرمندانی که سریعتر از خُم رنگرزی، فیلم و سریال به بازار عرضه می‌کنند، برای آنها نگرانم!
…اما بازخورد و دستآورد این مسابقه فرهنگ و هنر فروشی در این بازار مکاره چیست؟!، قد کیومرث پوراحمد؟!، همسران رامبد جوان، مهرانه مهین ترابی در سن ۶۵ سالگی!، تعداد جراحی های طناز طباطبایی! یا مدل بنز و حقوق ماهانه بادیگاردهای مهران مدیری!!
در پشت پرده‌های پنهان معاونت سینمایی وزارت ارشاد، مافیای قدرتمندی وجود دارد که با سندرم ثروت مواجهه هستند و برایشان حیطه بزرگ ابتذال، فلاکت‌های فرهنگی، معنا و مفهوم ندارد و با پرداخت یارانه فساد و تباهی به جوان و نوجوان کشور آنها را به عنوان سرمایه برای خود حفظ می کنند… دقیقا مثل مافیا و کاسبان فروش فیلترشکن که مانع بزرگی هستند برای رفع فیلترینگ!
فریدون گله یکی از کارگردان خوب و متفاوت سینمای ایران با ساخت فیلم‌هایی چون کندو، ماه عسل، مهرگیاه، دشنه، کافر و زیر پوست شب، می‌توانست مثل رضا صفایی و عباس کسایی در سال هشت فیلم سینمایی بسازد، اما فریدون گله به طور متوسط سالی یک فیلم می‌ساخت.
ساختار بینش و اندیشه فریدون گله بیشتر به طرف هنر بود، تا تجارت.
مهدی میثاقیه که از هر نظر بلند قامت‌تر از فریدون گله بود.
روزی فریدون گله نیاز به مبلغی پول داشت او با یک دفترچه سفید شصت برگ نزد مهدی میثاقیه رفت و تز روی دفترچه سفید، قصه‌ای که در ذهنش بود را برای مهدی میثاقیه خواند و مبلغ پانزده هزارتومان از مهدی میثاقیه بابت آن قصه فیلمنامه دریافت کرد.
هر چند از ابتدا میثاقیه می‌دانست دفترچه سفید است و مدتی بعد فریدون گله همان قصه را روی کاغذ آورد و به او داد، بدون هیچ حرف و حدیثی و در نهایت احترام متقابل.
امروز حدود همین اتفاق به شکل منفی‌اش در میان مافیای قدرت بخصوص در شبکه سینمای خانگی دارد اتفاق می افتد.
دفتر سفیدی را فقط با یک اسم به معاونت سینمایی می‌برند و مجوز می‌گیرند و بعد آنچه را می‌خواهند می‌نویسند و به تصویر می‌کشند!
نتیجه این شیوه چه شده است؟! فروریختن دیوارهای فرهنگی، ادبی و هنری کشور.
حال در این مسابقه پرسود و‌ سرشار از فساد از هنرپیشه کوتاه نقش سریال دیروز و امروز که یکی از مدعیان بلند قد سینمای ایران شده و به گمانم فرصت پیدا کردن شکل، اندازه، جایگاه و میزان دانش خود را نداشته باشد!
از تجلیل و تقدیر کارگردان فیلم صبحانه با زرافه ها! با این تفاوت که آقای کارگردان برای تماشاچی فهیم همان میزان ساخت سریال تلویزیونی چهار چرخ است که فقط اندکی تفکرشان را صیقل داده‌اند!
کاش بانویی چون یلنا آودیسیانی را داشتیم و سئوال می‌کردیم که تفاوت رقصیدن پژمان جمشیدی در فیلم صبحانه با زرافه‌ها با تمام دیگر فیلمهای مبتذل و… چه تفاوتی داشت و دارد؟!
یاد جمله‌ای از آقای مهران مدیری افتادم که گفته بود؛ ما بودیم، اولین بودیم و هستیم که کار طنز در تلویزیون ساختیم!
با یک جمله معترضه باید به اطلاع اقای مدیری برسانم زمانی بود که تلویزیون فقط دو شبکه داشت؛ شبکه یک و شبکه دو سیما.
برنامه طنز ساختن در اون سالها، رنج عظمایی بود که نگو و نپرس(!) مثلاً تحت هیچ شرایطی از لهجه هم نمی‌توانستیم استفاده کنیم.
جناب موسوی مدیر گروه اجتماعی شبکه یک و آقای جهانی مقدم تهیه‌کننده و اینجانب، صادق عبدالهی و محمد اوزی با هم طنز جنگ هفته را برای بعدازظهر جمعه‌های تلویزیون می‌ساختیم. با تمام آن سختگیری‌ها و مانع‌ها، تلاش می‌کردیم مردم را با طنزی بخندانیم؛ معضل هم کم نبود. یکی از آنها این بود که چنانچه در یک آیتم نمایشی، حرف آموزنده‌ای برای تماشاچی تلویزیون نداشتیم آن آیتم قابل پخش نبود!
جناب مدیری، چه خوب کسی نیست تا از شما سئوال کند؛ هدف و انگیزه از ساختن سریال «قهوه پدری» برای بیننده جیست و در شرایط کنونی چه تاثیری بر حال و روزگار خیلی بد مردم عادی دارد؟!
اینکه شما در بازی و ارائه تیپ جدید، خود را تافته بدانید -یا شاید آرزوی داشتن یک نقش کابویی؟!- بحثی جداست.
اما به شما عرض می‌کنم که تماشای سریال قهوه پدری برای اینجانب درس بزرگی داشت که تا مدتها در خاطرم می‌نامد!
ما به عنوان یک سینمادوست حرفه‌ای، یادمان نرفته که داستین هافمن بازی بی نظیرش را در فیلم پاپیون، مدیون عینکش بود؛ عین بازی بازیگر سریال «قهوه پدری» که به اندازه داستین هافمن به یاری عینکش، بازی می‌کند!!

مطالب مفید