فرارو | وقتی مرز‌ها می‌شکنند

وحید محمود قره باغ؛ الا‌ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر

بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر

 خاتون در حالی که با خون رگ دستش، ابیاتش را بر دیوار گرمابه به یادگار می‌گذاشت، به نظاره آخرین لحظات عمر خود نشسته بود. این مجازات برای جرمی متفاوت بود، جرم دل بستن به غلام برادرش. در حقیقت ماجرا به زمانی برمی گشت که رابعه قزداری بلخی و یا به عبارتی رابعه خاتون، زن بی نظیری که از ادب و فرهنگ غنی بود عاشق غلامی به نام بکتاش شد. آغاز این عشق زمانی بود که خاتون در یکی از بزم‌های شاهانه، بکتاش را که از کارگزاران نزدیک حارث و به عبارتی کلیددار خزانه بود را ملاقات کرد. در نهایت پس از مدتی رنج و بیماری، دایه اش پی به راز او برد و واسطه مراوده او با بکتاش شد؛ چنانچه بکتاش نیز دل به او سپرد. هر چند بکتاش در دیداری اتفاقی با رابعه خاتون، بی مهری می‌بیند ولی در واقع این رفتار خاتون برای حفظ جان هر دو آنها بود؛ چرا که خانواده شاهی رابعه خاتون هرگز این مهم را برنمی تابیدند. گفتنی است رابعه خاتون نه تنها در شعر و نقاشی بلکه در شمشیرزنی و سوارکاری بسیار توانمند بود تا بدانجا حتی یک بار با کشتن تعدادی از سپاهیان دشمن جان بکتاش را که در نبرد زخمی شده بود، نجات داد.

در حقیقت رابعه خاتون که تاب جدایی از بکتاش را نداشت با لباس مبدل و رویی پوشیده به میدان جنگ رفته بود. گویی بی تابی عشق هیچ خطری را نمی‌شناسد و هیچ مانعی یارای مقاومت در برابر منطق عشق نیست. از سویی این ماجرا همچنان سر به مهر بود تا اینکه رابعه خاتون ماجرای عشق را در قالب شعر و البته سوال و جواب با رودکی در میان گذاشت. 

 از قضا در مهمانی که شاه از رودکی طلب شعر می‌کند، او اشعاری را بر زبان می‌آورد که تحسین حاضران را در پی دارد؛ رودکی اذعان می‌کند که اشعار از آن او نبوده و متعلق به رابعه خاتون است؛ این حقیقت بر برادر خاتون که اتفاقا در آن مجلس بود بسیار گران می‌آید و پس از پی بردن به عشق خواهرش و بکتاش دستور قتل هر دو را صادر می‌کند. از سویی پرده آخر این داستان نیز جالب است؛ بکتاش پس از مرگ رابعه خاتون و بعد از مدتی که زندانی بود به طرقی فرار کرده و حارث را در قصر به قتل می‌رساند و در نهایت خود نیز بر مزار رابعه خاتون به حیات خود خاتمه می‌دهد. 

شکل ۱. عشق، وقتی مرز‌ها می‌شکنند

 بله، گاهی در جهان واقع انسان‌ها اتفاقاتی رخ می‌دهد که حتی در مخیله آدمی نیز متصور نیست؛ وقایعی که در دل تاریخ بشر ماندگار شده است. در حقیقت به زعم اطرافیان، خاتون و بکتاش تاوان شکست مرز‌هایی را دادند که در عشق بین آن جایی نداشت. ناگفته نماند در کمال تاسف، آثار کمی از این شاعر و مادر شعر فارسی به جای مانده است چرا که غالب سروده هایش بدست برادر او به نام حارث و همچنین گذر ایام از میان رفته است.

مطالب مفید