محمدعلی کلی… و آنام – بانی فیلم

جمشید پوراحمد
مدیر هنری سازمان هتل‌ها و مراکز تفریحی بودم؛ همزمان توی هتل هیلتون هم دفتر کار داشتم و دو سالن برای اجرای نمایش. زمستان‌ها در سالن بالروم و حافظ و تابستان‌ها در فضای باز و کنار استخر (که یکی از لوکیشن‌های فیلم «گنج قارون» هم بود) و برای حاضران در برنامه‌های مختلف، بسیار خاطره‌انگیز بود.
در اجرای تئاترها در شب‌های تعطیلی، با استقبال هفتصد تماشاچی مواجه بودیم.
برای بعضی از بچه‌های تئاتر لاله زار، آمدن و دیدن هتل هیلتون یک رویا بود و اجرا روی صحنه آن هم امری محال.
اکثر تماشاچی‌ها که برای رزرو بلیت تماس می‌گرفتند اولین سئوال‌شان که چگونه باید وارد هتل شویم؟! و من به خانم مسئول رزرو و فروش بلیت سفارش کرده بودم که در جواب بگوید؛ همان جوری که به خانه خود و یا مرکز خریدی وارد می‌شوید!
نمایش موفق «زبان مستاجری» را روی صحنه داشتم، در یک بعدازظهری وقتی وارد هتل شدم دیدم در نزدیکی میز رزرو تئاتر در لابی بزرگ هتل، محمدعلی کلی، چهره‌ای دوست داشتنی، تنها نشسته. از مدیر داخلی سئوال کردم محمدعلی کلی، کی و چرا آمده؟! که گفت؛ دیشب و به دعوت دولت ایران آمده و برای مدتی‌ مهمان است.
محمدعلی کلی مهمان ویژه بود و من هم برای خود امتیازات ویژه‌ای در هتل داشتم.
محمد علی کلی در رستوران فرانسوی‌های هتل به صرف شام مشغول بود، اجازه گرفتم و سر میزش نشستم. اما بسیار متاثر، ناراحت و باورنکردنی از دیدنش!
ماورای قدرت و استقامت دوران کودکی‌ام، دیدم که چگونه به دلیل بیماری پارکینسون، دستش می‌لرزید.
تمام عصرها و شب‌های حضورش در هتل را به اتفاق سپری کردیم و بعضی شبها دقایقی به دیدن نمایش می‌آمد. ایکاش آن زمان شرایط موجود این روزها را داشتم و می‌توانستم تصاویر زیبا و خاطر انگیزی را در کنار این چهره محبوب دنیای ورزش داشته باشم.
محمدعلی می گفت؛ من روی رینگ بوکس، تنها به حریف مشت نمی‌زدم؛ بلکه به رنج و دردی که سیاهپوستان کشیدند و می‌کشند، به سختی‌های گرسنگان جهان، به تبعیض نژادی، بی‌عدالتی، به استعمارگران، دیکتاتورها و جنگ افروزان هم مشت می‌زدم…!
***
اما انگیزه نوشتن این یادداشت، ویدیویی وایرال‌ شده از پرویز پرستویی‌ست که او را در سیستان و بلوچستان نشان می‌داد، ویدیویی که نه طنین و نه حس زیبایی از حاج کاظم به نمایش گذاشت. (به اعتقاد من پرستویی حاج کاظم به یاد ماندنی سینمای ایران است و هنوز هم ارزشمند و قابل احترام.)
اما جناب پرستویی؛ حضور شما و آن دخترک نوجوان بلوچ در ویدیویی که فلاکت همیشگی و ناباورانه مردمان شریف بلوچستان با تصویری که از شخصیت حاج‌ کاظم در خاطرها بود فاصله‌ای بعید و دور داشت!
واقعاً می‌گویم که دلیل چند سال حضور مکرر و مضاعف شما را با تعدادی دیگر، در این استان نفرین شده نمی‌دانم!
حاج کاظم عزیز؛ شما به عنوان یک هنرمند، در رینگ سیستان و بلوچستان کدام حریف شرایط ناگوار و مشقّت‌بار آدم‌های این استان مظلوم را ناک اوت کردید تا داور دست شما را بالا ببرد؟!
امیدوارم سرنوشت فعالیت جنابعالی در سیستان و بلوچستان، مشابه احسان علیخانی و موضوع نجات «جازموریان» نباشد!
***
سال ۹۷ در حاشیه منطقه تهران‌پارس، بنده و سرمایه‌گذار سریال قلب یخی، زنی را دیدیم با سه فرزند یتیم خود، در یک اتاق شش متری گلی، بدون آب و برق و با امکاناتی زیر صفر. او روی ظرف آبی را یک گاز پیک نیکی گذاشته بود. وقتی از او سئوال کردم چه غذایی برای نهار آماده می کنی؟
زن گفت؛ خورش تخم‌مرغ!
دو نان بربری داشت و پنج عدد تخم‌مرغ. زن چون روغن نداشت، تخمرغ ها را در آب شکست و با سه فرزندش به عنوان خورش، نوش جان کردند.
بنده در چند یاداشت دیگر با موضوع نوشته ام، تاکید کردم که بلوچستان را رها کنید، خوشبختی مردمان بلوچ زیاد شده و شاید طاقت و جنبه این همه سعادت و خوشبختی را نداشته باشند!

***
شبی در هتل هیلتون دخترکی زیبا، آنامش را صدا می کرد.
محمد علی کلی معنی آنام را پرسید؟
به او گفتم؛ آنام یعنی گذشت، معرفت، ایثار، زندگی، نفس، هستی و خدای روی زمین و هر بانوی ایرانی یک آنام به تمام عیار است.
بیائید همه مهربانی و معرفت آنام را داشته باشیم.

مطالب مفید