پرسه‌ای در اقلیم نقد سینمایی بخش دوم/ «بی بدن» یا «بی‌پرداخت»؟

المیرا ندائی
فیلم «بی بدن» به کارگردانی مرتضی علیزاده و نویسندگی کاظم دانشی -یکی از ۱۲ فیلم راه یافته به بخش «نگاه نو» در چهل و دومین جشنواره‌ی فیلم فجر- بدون شک از منظر آکادمیک و حرفه ای، هم در فرم و هم در محتوا، اثری فاقد هویت است. فیلمی که در اولین روز جشنواره با جنجال غیرحرفه‌ای و نمایشی یکی از بازیگران نقش اصلی آن، الناز شاکردوست، حاشیه ساز شد و در روز دوم یکی از بی‌کیفیت ترین نشست‌های خبری را به دنبال داشت تا باری دیگر ثابت کند سینمای ایران تا چه حد «بی بدن» در باتلاق ابتذال گرفتار شده است که فیلمسازش به هیچ عنوان خود را مستلزم احترام به شعور مخاطب نمی‌داند!

«بی‌بدن» اساساً اقتباسی وفادار و نه برداشتی آزاد از یکی از پیچیده‌ترین و جنجالی‌ترین پرونده‌های جنایی در تاریخ معاصر ایران است؛ پرونده‌ای حساس و پر از معما که حدود ۸ سال به همراه جزئیات مراحل دادرسی در رأس اخبار جنایی کشور بود و در تمام این سال‌ها تشکل‌های مدنی در جهت گرفتن رضایت از خانواده مقتول و ابطال حکم قصاص از هیچ تلاشی فروگذار نبودند.
فارغ از تصمیم نهایی اولیای دم و حکم نهایی دادگاه، فیلم دست روی محتوایی گذاشته است که در کشور ما از سالیان دور همواره جزو بحث‌برانگیزترین موضوعات بوده است. بنابراین اخلاقاً شایسته یک فیلمساز نیست که برای گرفتن مجوز در خدمت یک ایدئولوژی پذیرفته شده باشد.
شایان ذکر است که جوامع شرقی به دلایل فرهنگی برای معناگرایی و محتوا ارزش بالاتری قائل هستند.
بدیهی‌ست که داشتن یک نگاه تجاری به محتوایی از این قبیل نگاهی ابزاری، صرفأ سوژه محور و ضدسینماست.
نوک تیز تیغ نقد متوجه نویسنده اثر، کاظم دانشی‌ست؛ نویسنده‌ای که در چهلمین دوره جشنواره‌ی فیلم فجر موفق به دریافت سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای فیلم «علفزار» شده بود، یک درام دادگاهی دیگر با ادعایی یکسان مبنی بر اینکه برای فیلمنامه‌اش از چندین پرونده مشابه تنها الهام گرفته است و اثری که خلق کرده است اثری اصیل است.
این ادعا شاید می‌توانست در مورد سوژه‌ی فیلم «علفزار» قابل توجیه باشد، اما در مورد «بی بدن» به صورت کامل مردود و غیراخلاقی است.
در نشست خبری «بی بدن»، کاظم دانشی با لحنی تند گفت که بچه‌ی این سینماست و سینمای اجتماعی به جایی رسیده که هر چه بخواهند می‌توانند بگویند.
باید از آقای دانشی پرسید که شما دقیقاً از کدام سینما سخن می‌گویید؟ شاید شما در اقلیمی متفاوت از ما و یا در جهانی به موازات ما زیست می‌کنید.
فیلمنامه‌ی «بی بدن»، یک فیلمنامه‌ی اقتباسی نعل به نعل است. مخاطب از ابتدا تا انتهای قصه را می‌داند و با هیچ گره‌ای مواجه نیست.
مطرح کردن یک موضوع فرعی و مبهم مانند موضوع مهدکودک که به پرونده‌ی معروف ربطی ندارد، تنها تلاشی مبتدیانه برای رد گم کردن است؛ نه تنها به اصالت فیلمنامه چیزی اضافه نمی کند بلکه ثابت می‌کند که نویسنده‌ی اثر با مقوله‌ی ژانر درام جنایی و مولفه‌هایش کاملاً بیگانه است. ژانری که فاقد هر گونه پلان و سکانس اضافه و بی ربط است مگر آنکه نویسنده به منظور ایجاد کشش، تعلیق و جذابیت بیشتر، در صدد ایجاد گره‌ای نو در قصه باشد. به انضمام اینکه چنین سوژه‌ی حساس و مهمی نیازمند شخصیت پردازی‌ای پیچیده و عمیق است.
کاراکترهای «بی بدن» واقعاً هم بی‌بدن هستند و هم فاقد شخصیتی چند لایه و پرداخته شده.
تنها تلاشی که صورت گرفته در خصوص یک تیپ‌سازی کلیشه‌ای با ترکیب نامتجانسی از بازیگران معروف و محبوب بوده است.
البته آنچه در «بی بدن» با آن روبرو هستیم بیشتر از اینکه بازی باشد، دامنه‌ی متنوعی از اداها و اکت‌های سطحی‌ست.
نکته‌ی حائز اهمیت دیگری که در مورد این محتوای قربانی شده مطرح است این است که زمانی که یک فیلمساز علاقه‌مند به درام دادگاهی‌ست، نباید تنها یک روز قبل از شروع فیلمبرداری، فیلمنامه را برای مطالعه در اختیار کارگروه قوه قضاییه قرار دهد.
قطعأ تخصیص زمان به مشاوره گرفتن از وکلای خبره در حوزه‌ی کیفری مربوطه در حین نگارش فیلمنامه، تأثیر بسزایی بر باورپذیری داستان، وقایع و شخصیت‌پردازی‌ها دارد.
به جای توهین به شأن وکلا که سالهاست در سینما تبدیل به یک کلیشه‌ای بی‌مقدار شده است، می‌توان از تجربیات ارزشمند آنها در پیشبرد یک فیلمنامه منسجم و باکیفیت یاری جست. در غیر اینصورت با اثر بی بدن دیگری مواجه خواهیم بود که علیرغم ادعا به تکیه بر واقع گرایی، پر از تناقضات فاحش حقوقی ست.
«بی بدن» حتی در ترکیب فرم و محتوا نیز به شدت ضعیف عمل کرده است.
از منظر فرم، این اثر کاملا اثری شتاب زده است. کج سلیقگی در دکوپاژ و میزانسن کاملأ مشهود است. فضاسازی‌ها تصنعی و فکر نشده هستند.
گریم و طراحی لباس هیچ یک گذر زمان را نشان نمی‌دهند و تنها با خواندن زیر نویس می‌توان متوجه گذر سال‌ها شد، البته به استثنای سفید شدن موهای سر مادر مقتول.
و اما مهمترین و بارزترین مهر اثبات بر صداقت نداشتن سازندگان «بی بدن» در قبال مخاطب، ادعای مستندنمایی است؛ فیلم در فرم مستند ادعای صداقت و سندیت می‌کند ولی در کنار آن عناصری را با خود به همراه دارد که چنین ادعایی را به چالش می‌کشاند مانند بازی تئاترگونه‌ی الناز شاکردوست.
از طرف دیگر، به بهانه‌ی القای یک فضای مستندگونه، برای دوربین هیچ حرکت و زاویه ی خاصی طراحی نشده است، این موضوع در خصوص صدا و نورپردازی نیز صدق می‌کند.
فرم ماکیومنتری یا شبه‌مستند یک فرم زیرکانه است که خود را بین مرزهای مستند و داستانی قرار می‌دهد تا بتواند در صورت لزوم به امکانات هر دو حوزه دسترسی داشته باشد. قطعا شالوده شکنی و اشاره به برخی ایدئولوژی‌ها با ادعای مستند بودن اثر کار آسان‌تری‌ست و برای تهیه کننده‌ی یک اثر تجاری یک برگ برنده‌ی باارزش است.
سید مصطفی احمدی، تهیه کننده‌ی «بی بدن»، شتاب زده اثری را به چهل و دومین جشنواره ی فیلم فجر رساند که نیاز مبرم به تدوینی دوباره داشت. چرایی این شتابزدگی خود جای تأمل و تفکر دارد. به طور کلی، از لحاظ فرم، بخشی از کیفیت نامطلوب اثر مشخصأ متوجه زمان محدود در مرحله‌ی پیش تولید است.
در ادامه به تناقضات فاحش حقوقی «بی بدن» خواهیم پرداخت، تناقضاتی که در کنار ابعاد جامعه شناسی و روانشناسی این پرونده جنایی پیچیده، ادعای نویسنده مبنی بر «ساختن فیلمی آبرودار» را به چالشی سخت خواهد کشید.
با ما همراه باشید.

مطالب مفید