پرسه‌ای در اقلیم نقد سینمایی- بخش سوم/ سینما و سیاست وکیل‌ستیزانه!

المیرا ندائی
خصومت دیرینه‌ی برنامه سازان، فیلمسازان و‌سینماگران با نهاد وکالت، طی چند سال اخیر تبدیل به یک خیزش علیه جامعه حقوقی بلاخص وکلا شده است.
ارائه تصویری سیاه و ناموجه از وکلای دادگستری در فضای رسانه‌ای کشور که مخاطب آن عموم مردم هستند و ادامه‌ی سیاست‌های وکیل ستیزی فایده‌ای جز نهادینه کردن ذهنیت و باوری نادرست نسبت به شأن و منزلت وکلای مدافع ندارد.
همانطور که پیشتر به آن پراختیم درام اجتماعی یک روایت داستانی حول محور مضامین اجتماعی است. نقد افراد، اصناف، و جریان های حاضر در عرصه های مختلف در چهارچوبی معین و تعریف شده، یکی از مولفه‌های اصلی در ژانر درام اجتماعی است. مادامی که نقد نویسنده در جهت اصلاح و بهبود فرد یا جریانی باشد، قواعد حاکم بر ژانر با احترام به محتوا رعایت شده است.
بر مبنای باورها و معیارهای فرهنگی یک جامعه، اگر نقد به جامه‌ی هتک حرمت، استهزاء و عبور از خط قرمزها درآید، محتوای جاری در ژانر از چهارچوب خارج شده و به ابتذال کشیده می‌شود. تنها مورد استثناء در این خصوص به اقتباس‌های وفادار و لفظ به لفظ برمی‌گردد که بر اساس یک واقعه یا یک اثر ادبی به رشته تحریر درآمده باشند.
لازم به ذکر است که حتی در مورد آثار اقتباسی غیرآزاد، هرگونه بزرگنمایی که نشان از خصومت و غرض ورزی هدفمند و مستقیم داشته باشد، هم چهارچوب‌های ژانر را در هم می‌شکند و هم از فضای معنا فاصله می‌گیرد. فیلم «بی بدن» به نویسندگی کاظم دانشی مثال ملموسی از سینمای بی‌ژانر و بی محتواست. درونمایه به قدری ضعیف است که قادر به شکل دادن فرم نیست. در نتیجه ما با اثری مواجه هستیم که هم در محتوا و هم فرم شکست خورده است و از منظر حرفه‌ای هم، در هیچ ژانر مشخصی تعریف نمی‌شود.
به مخاطره افتادن در زندگی رخدادی اجتناب‌ناپذیر است، و در همین راستا نیاز جامعه‌ی غیرحقوقی به دانش حقوقی وکلا نیز موضوعی غیرقابل انکار است.
در هر جامعه‌ای وکلا زمینه ساز اجرای قانون و نماد قانون‌مداری هستند. اعضای جامعه‌ی حقوقی اعم از قضات، وکلا، دانشگاهیان فرهیخته و حتی سردفتران اسناد رسمی مانند هر صنف دیگری ممکن است به سبب ناکارآمدی و ضعف شخصیتی، و یا فساد سیستمی حاکم، مرتکب جرم شوند.
پرداخت واقع‌گرایانه به این جرایم از منظر چرایی و چگونگی ارتکاب جرم با در نظر گرفتن ابعاد جامعه‌شناسی و روانشناختی آن نه تنها سازنده و یک باید است بلکه حتی می‌تواند سوژه‌ای جذاب و پرکشش برای خلق یک اثر سینمایی پر تعلیق در ژانر جنایی تلقی شود.
اما آنچه در سینما، پلتفرم‌های شبکه خانگی، تولیدات صدا وسیما و شبکه‌های مجازی جاری‌ست جریانی مغرضانه است که متاسفانه تبدیل به یک ترند شده. تعمیم دادن یک سری ویژگی‌های شخصیتی منفی خاص به تمام وکلا از قبیل مادی‌گرا، منفعت‌طلب، فاسد، و خائن نکوهیده و به دور از انصاف است.
به طور مثال در سریال «زخم کاری»، وکیل شرکت به شکل مبالغه‌آمیزی یک دلال کارچاق کنِ آشنا با شیوه های فراقانونی‌ست که متهم به خیانت به موکل خود، فساد اخلاقی، و تبانی و همکاری با مجرمان و کلاهبردان نیز هست.
در سریال «ملکه گدایان»، وکیل، یک مجرم کاربلد است که دستی هم در تولید مواد مخدر صنعتی دارد.
وکیل سریال «ممنوعه» وکیلی بی‌انصاف و ناکارآمد است که برای موکل خود مواد مخدر تهیه می‌کند.
مجرم حرفه ای و بالفطره در سریال «آقازاده» همان وکیلِ شخصیت اصلی داستان است که مسوولیت برنامه ریزی برای تمام جرایم آقازادگان از تدارکات اولیه برای فسادهای اخلاقی آنها تا توطئه‌چینی و کشیدن نقشه‌ی قتلِ بدخواهان آنها را برعهده دارد.
…و یا در سریالهای کمدی «درآکولا» و «چوب خط»، برای کاراکتر وکیل، یک شخصیت ضعیف تعریف شده که در حرفه خود نابلد و غیرمتخصص است و به سبب دانش حقوقی اندک‌اش در تعامل با دیگران دچار مشکل است و از مشکل فن بیان رنج می‌برد که اینها خود همگی در خلق یک فضای کمدی تأثیر بسزایی دارند.
در تمامی این مثال‌ها چه در ژانر کمدی-جنایی و چه در ژانر درام-اجتماعی-جنایی، هم رشته تخصصی حقوق و حرفه‌ی وزین وکالت بسیار دست کم گرفته شده، و هم دستگاه قضا ناکارآمد جلوه داده شده است.
و برچسب آخر در تیپ‌سازی برای یک وکیل در فضای رسانه امروز ایران این نکته است که وکلا چه شارلاتان و لات‌مآب، چه ناشی و دست و پاچلفتی همگی به لطف جرایمی که دانسته یا نادانسته مرتکب می شوند، به غایت متمول و غرق در نعمت هستند.
تیپ‌سازی‌هایی از این قبیل از چندین منظر به کاراکترها ضربه می‌زنند؛ ضربه اول: قابل پیش بینی بودن کاراکترهای کلیشه‌ای از جذابیت آنها می‌کاهد و مخاطب درگیر کشف لایه‌های عمیق شخصیت‌ها نمی‌شود.
ضربه دوم: پرداخت به شخصیت‌ها و دادن عمق و پیچیدگی به آنها یکی از جذابترین و پرچالش‌ترین مراحل در خلق یک فیلمنامه‌ی خلاق و منحصر به فرد است.
استفاده از تیپ‌های قالبیِ از پیش تعریف شده برای کاراکترهای فرعی در یک اثر پر کاراکتر که تمام کاراکترهای آن باهم در تعامل هستند تا حدودی قابل قبول است از این منظر که گره‌ی بی‌مورد در ذهن مخاطب ایجاد نمی‌کند و ذهن او تنها معطوف به کشف جنس رابطه بین کاراکترها نمی‌شود.
اما در خصوص شخصیت‌های اصلی و پررنگ کاملا مردود است زیرا که از اصالت اثر می‌کاهد. (در ژانر جنایی همیشه کاراکتر وکیل یک کاراکتر کلیدی است. وقت آن رسیده است نویسندگان این ژانر، لایه‌های بدیع برای این شخصیت تعریف کنند؛ لایه‌هایی که در عین باورپذیری، غیرقابل پیش‌بینی و دست اول هستند.)
ضربه سوم: فیلمنامه نباید در خدمت یک باور یا یک ایدئولوژی لطمه زننده باشد زیرا که چنین رویکردی به تدریج منجر به سلب اعتماد عمومی از یک شخصیت محوری و تعیین کننده می‌شود و موجبات قرار دادن افراد مستأصل در مسیر اشتباه را فراهم می‌سازد. به انضمام اینکه، وکالت به عنوان بستری پرچالش و پرمخاطره، پر از ناهنجاری‌ها، روایات نو و کاراکترهای پیچیده است که هر کدام حرف‌های زیادی برای گفتن دارند.
آشتی فیلمسازان با وکلا، قضات باتجربه و اهل فن یک رویکرد پرامتیاز است.
در بخش بعدی ضمن پرداختن به تناقضات فاحش حقوقی «بی بدن»، به این امتیازات نیز خواهیم پرداخت.

مطالب مفید