بازماندههای سینما در موزه میراث فرهنگی
جبار آذین
*سینما چندسال بعد
اوس محمود دست نوهاش را گرفته و او را برای آشنایی با میراث فرهنگی و عبرت آموزی به موزه سابق سینما که در ید قدرت میراث فرهنگی است، آورده و ضمن دیدار مشترک از آثار و بازماندههای سینما به پرسشها و کنجکاویهای او، پاسخ میدهد.
اوس محمود:نام این دستگاه سینماتوگراف است و آنها هم چند دوربین قدیمی است.با این دوربینها فیلم میگرفتند و با آن آپارات نمایش میدادند. آن عکسها هم،تصاویری از فیلم حاجی آقا آکتور سینما است که میخواست حاج آقا را با هنر و سینما آشتی دهد که بعد از صد سال از آن زمان، هنوز هم حاجی و همسر او باجی، با سینما بیگانهاند.
این عکسها به فیلمهای بعدی تعلق دارد که چرخ سینما به گردش در آمده بود.
آن آقا ملکمطیعی است که در فیلمها، نقش لوطیها و جوانمردها را بازی میکرد. آن یکی نیز فردین است که سینماروها عاشق آرتیست بازیهایش بودند.
و این مجسمه هم مربوط به انتظامی است که گاوش خیلی معروف بود. و آن یکی… این عکسها هم، مال فیلمهای طوقی، قیصر، آرامش در حضور دیگران،خوشگل محله، رقاصه، بدنام، تپلی، تنگنا، رگبار، همسفر و… هستند.اینها نیز خردهریزها و بقایای آنهایی است که زیر دست و پای سینما خرد شدند…
“سفر اوس محمود به گذشته”
*سینما چندسال قبل
اوس محمود به اصرار خانواده از شکم خانواده زده و با بیمیلی آنها را به تماشای چیزی به نام فیلم کمدی برده است.فیلم هنوز به نیمه نرسیده که همگی ترجیح میدهند برای تنفس هوای سالم سینما را به قصد قدم زدن در پارک ترک کنند.
همگی به اوس محمود حق میدهند که از حال بد سینما گلهمند باشد و او میگوید، متاسفانه چون گوش شنوا وجود ندارد، اوضاع سینما و هنر و فرهنگ و هنرمندان، روز به روز بدتر میشود…
*سینما چندسال قبلتر
گرچه هیچ چیز کامل و مطلوب نیست،ولی قابل تحمل است، از جمله هنر و سینما.
اغلب سینماگران کم و بیش مشغول کارند و بر پرده سینماها فیلمهای متناوب و متنوع دیده میشود.
در این اوضاع، کمتر سینماگری منزوی و بیکار و دچار فقر است و هیچ سینماگری انتحار نمیکند و کشته نمیشود و مردم هم کمتر از فیلمها و سینما ابراز نارضایتی میکنند و هنوز نامدیران و بیهنران، زیاد به یکهتازی و تخریب هنر و فرهنگ و سینما و رواج ابتذالسازی نپرداخته اند…
اوس محمود که جوانتر است با علاقه به تماشای یک فیلم خوب اجتماعی ساخته کیانوش عیاری که بعدها مجبور شد به جای خانه پدری، خانه بیپدری کمدی بسازد، نشسته است. فیلم توانسته مورد پسند او باشد.
اوس محمود هنوز در گذشته سیر میکند که نوهاش دستش را میکشد و او را به زمان حال و موزه میراث فرهنگی سینما میآورد.
نوه اوس محمود: بابا محمود، برویم، خسته شدم.
اوس محمود گفت: ها،چی گفتی؟خسته شدی؟
نوه اوس محمود: بله برویم بیرون و برایم بستنی بخر.
اوس محمود: بستنی؟ باشد، ولی اینها را خوب تماشا کن و به یاد بسپار تا وقتی بچههایت بعدها از تو درباره سینما پرسیدند، بگویی، بله ما هم روزگاری سینما داشتیم.
نوه اوس محمود: باشد،حالا برویم پارک و بستنی بخوریم.
اوس محمود: از موزه خوشت آمد؟
نوه اوس محمود: نه بستنی را بیشتر دوست دارم.
اوس محمود نگاهی به او و موزه میکند و سری تکان میدهد و بعد میروند تا بستنی بخورند.
حاتمی، بیضایی، بنیاعتماد، عیاری، میلانی، فرهادی،کشاورز، رشیدی، مشایخی، حاتمیکیا، روستایی، پرستویی، جوزانی، مطلبی، گمرکی، معصومی، ژیان، عبدی، ریاحی، انتظامی، بهروز، ناصر، فردین، پوراحمد، تارخ، مهرجویی و… با چشمهای اشکبار از پشت شیشههای موزه، آنها را بدرقه میکنند.
*عکس از آرشیو بانیفیلم