حمله به ۳ کارگر با قمه ۹۰ سانتی + جزئیات

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از سایت جنایی، سرهنگ سعید راستی، رئیس مرکز عملیات سازمان اطلاعات پلیس تهران بزرگ در توضیحاتی پیرامون آخرین پرونده‌ شرارت این دو متهم که تورج و ارسلان نام دارند، گفت: عملیات دستگیری آنها منجر به گلوله خوردن این اشرار شده بود.

تورج و ارسلان که به گفته این مقام انتظامی پایتخت از اوباش معروف خیابان استاد معین هستند و به گفته خودشان بزن بهادر محله بودند، اکنون توان راه رفتن هم ندارند. این دو متهم حدود دو ماه پیش سه کارگر باربری را تا حد مرگ کتک زدند و با قمه ۹۰ سانتیمتری مجرح کردند، چون وسایل یکی از ساکنان ساختمان را با آسانسور جابجا می‌کردند. آنها مدتی بعد در اقدامی پلیسی دستگیر شدند.  در ادامه گفتگو با یکی از این متهمان را که پس از بهبود نسبی از بیمارستان مرخص شده‌ است، بخوانید:

*تورج سابقه داری؟

بله

*چه سوابقی داری؟ 

فقط یک بار به خاطر درگیری بازداشت شدم و چند ماهی به زندان افتادم.

*چرا دوباره درگیر شدی؟ 

بعد از آزادی سرم به کارم گرم بود و تصمیم گرفته بودم راه درست را انتخاب کنم .

*اگر سرت به کار خودت بود اینجا چه می‌کنی؟

چوب رفاقتم را خوردم . دوستم روی من حساب می‌کرد و فکر می‌کرد من هم هنوز مثل قبل دوست دارم بزن بهادر باشم، به همین خاطر وقتی از من خواست به کمکش بروم قبول کردم، البته الان می‌دانم اشتباه کردم.

*دوستت چه چیزی به تو گفت که این درگیری خشن را رقم زدید؟

او به من گفت با 5 کارگر درگیر شده و کتکش زده‌اند. از من خواست کمکش کنم. من هم قمه‌ام را برداشتم و رفتم. دو نفری آن سه کارگر را کتک زدیم .

*کتک زدید یا به قصد کشت به جانشان افتادید؟

اول می‌خواستم آنها را آشتی بدهم .

*با قمه؟ 

اشتباه کردم و الان پشیمان هستم .

*خبر داشتی چه بلایی سر آن کارگرها آمده؟ 

نه، لحظه که با آنها درگیر شدیم جوگیر شده بودم و با قمه ضرباتی زدم اما بعد از دستگیری فهمیدم که هر سه آنها دستشان از کار افتاده و یکی از آنها هم دستش قطع شده است.

*می‌دانی چقدر دیه و زندان در انتظارت است؟

نه, اما می‌دانم این کارم زندگیم را نابود کرد.

*چرا فکر می‌کنی زندگیت نابود شده؟ 

من کار و کاسبی داشتم. می‌خواستم چند وقت دیگر به خواستگاری بروم. حتی درباره مراسم عروسی قرار و مدارمان را می خواستیم بگذاریم.

*الان خواستگاری چطور شد؟

نامزدم از یک سال قبل منتظر بود که ازدواج کنیم، اما وقتی فهمید چه شده همه قرار و مدار به هم خورد .

*چرا روی زمین نشسته‌ای؟

وقتی ماموران برای دستگیری ما آمدند، با آنها درگیر شدم که به دو پایم شلیک کردند، الان مدتی است که کارهای ضروریم را هم به تنهایی نمی‌توانم انجام دهم، واقعا زمینگیر شدم و تازه متوجه شدم چه اشتباهی کردم.

*یعنی می‌توانی اوضاع سه کارگری که به خاطر ضربات قمه شما از کار افتاده شده‌اند را درک کنی؟

بله.

مطالب مفید