میهن آبی؛ ستون فقرات سیاست ژئوپلیتیکی ترکیه در قرن آسیایی است؟
«میهن آبی» یک شعار نیست بلکه ضرورت ژئوپلیتیکی برای آنکارا است. ترکیه در میان آبهای مناقشهبرانگیز محصور است: دریای اژه، مدیترانه شرقی و دریای سیاه. اگر این فضاها را واگذار کند، به کشوری محصور در خشکی و بیاهمیت تبدیل میشود.
به گزارش تجارت نیوز، در دهه دوم قرن بیستویکم، تحولات ژئوپلیتیکی زلزلهوار، قدرتهای جهانی را وادار کرد تا جایگاه ترکیه را در قلب اوراسیا بازبینی کنند. تمرکز بر این گزاره – از واشنگتن تا مسکو، از بروکسل تا پکن – در شرایطی شدت یافته که بلوک غرب با رشتهای از چالشهای راهبردی، بهویژه در اوکراین، دستوپنجه نرم میکند.
در همین راستا به ادعای گروهی از ناظران برای بیش از دو دهه، جهتگیری ژئوپلیتیکی دولت رجب طیب اردوغان، موضوع مناقشات داغ داخلی و خارجی بوده است. اما امروز، این مناقشه با شدت بیشتری ادامه دارد. حال با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، شکست اعتبار نظامی ناتو، و ناتوانی اتحادیه اروپا در اثبات خود در میان فرسایش داخلی، انتخابهای راهبردی ترکیه دیگر تنها به مرزهایش محدود نمیشود بلکه بر سراسر منطقه تاثیرگذار است.
ترکیه قربانی تنش فراآتلانتیکی میشود؟
بروکسل ظاهرا به دنبال احیای مسیر پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپاست؛ مسیری که طی دههها با تاخیر و بازیهای سیاسی روبهرو بوده است. این رویکرد تازه، زمانی برجستهتر میشود که ترکیه – دومین ارتش بزرگ ناتو – در چشم پایتختهای غربی نه بهعنوان شریک، بلکه بهعنوان منطقه حائل در برابر قدرتهای اوراسیایی و بیثباتی منطقهای دیده میشود.
اما دریاسالار بازنشسته «جم گوردنز» – معمار دکترین ژئوپلیتیکی «میهن آبی» و از متفکران برجسته سیاست خارجی ترکیه –به این روند نگاهی انتقادی دارد. گوردنز که به واسطه رویکرد حاکمیتمحور، دیدگاه کمالیستی و مخالفت سرسختانه با نفوذ نواستعماری غرب شناخته میشود، همواره هشدار داده که ترکیه نباید آینده خود را به غرب گره بزند.
به باور این تحلیلگر، ترکیه درگیر ساختارهای فراآتلانتیکی است؛ ساختارهایی که دیگر در خدمت منافع ملی ترکیه نیست.
گوردنز در این باره تاکید دارد که جهان شاهد دومین فروپاشی بزرگ نظم امنیتی پس از جنگ جهانی دوم است. اولین مورد، پس از فروپاشی داوطلبانه اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰ رخ داد که در پی آن، ایالات متحده بهسرعت نفوذ خود را در اروپای شرقی گسترش داد. اما اکنون، پس از ۸۰ سال، با تغییر مرکز ثقل راهبردیاش از اروپا به منطقه آسیا-اقیانوسیه در حال عقبنشینی است.
ترامپ و معماری نظم جهانی
گوردنز بر این باور است که ترامپ معمار این فروپاشی نیست بلکه محصول آن است. او و تیمش دریافتهاند که مدل جهانی پس از ۱۹۴۵ دیگر به کار ایالات متحده نمیآید. زیرساخت تولید نابود شده، بدهی به ۳۴ تریلیون دلار رسیده و دلار در تجارت جهانی در حال کنار گذاشته شدن است.
آنچه ترامپ بر آن تاکید دارد، عقبنشینی در پوشش قدرت است. او میخواهد آمریکا را از درگیریها بیرون بکشد و صنعت داخلی را احیا کند. رئیسجمهوری آمریکا میداند ناتو هزینه است، نه سرمایه. چالش او ایدئولوژیک نیست؛ وجودی است. او میخواهد امپراتوری آمریکا را با کوچک کردنش زنده نگه دارد. در چنین شرایطی ناتو بیش از آنکه یک ساختار واقعی باشد، به افسانهای تبدیل شده است. گسترش آن بیپروا بوده، عملیاتهایش – از بالکان تا لیبی و اوکراین – مناطق وسیعی را بیثبات کرده، و اعتبارش در حال فروپاشی است.
اتحادیه اروپا در تلاش است با برنامه «مسلحسازی مجدد اروپا» به ارزش ۸۰۰ میلیارد یورو، خود را نجات دهد. اما این بهمعنای ریاضت شدید داخلی است. با این حال بدون رهبری آمریکا، ناتو نمیتواند بهعنوان یک ساختار منسجم بقا یابد. در شرایط کنونی گروه بریکس در حال گسترش است. سازمان همکاری شانگهای در حال جذب اعضای جدید است. تجارت در حال فاصله گرفتن از دلار است. بازیگران منطقهای مانند هند، برزیل و ترکیه در حال مانور هستند. این بازگشت به دوران جنگ سرد نیست؛ بلکه بازتوزیع قدرت است.
چندقطبی بودن بهمعنای آرمانشهر نیست؛ بهمعنای حاکمیت است. به کشورها اجازه میدهد بر اساس منافع خود، نه اجبار، تصمیم بگیرند. اکنون چالش اصلی، ساخت نهادهایی است که این واقعیت را بازتاب دهند؛ نظامهای تجاری، چارچوبهای امنیتی و بانکهای توسعهای که تحت کنترل غرب نباشند.
معنای دکترین «میهن آبی»
گوردنز بر این باور است که «میهن آبی» یک شعار نیست؛ بلکه ضرورت ژئوپلیتیکی برای آنکارا است. ترکیه در میان آبهای مناقشهبرانگیز محصور است: دریای اژه، مدیترانه شرقی و دریای سیاه. اگر این فضاها را واگذار کند، به کشوری محصور در خشکی و بیاهمیت تبدیل میشود.
قدرتهای غربی، بهویژه از طریق یونان و قبرس، میخواهند ترکیه را در آناتولی محصور کنند. نقشه سویل، مورد حمایت اتحادیه اروپا، ۹۰ درصد از آبهای ترکیه را از بین میبرد و این یعنی مرگ ژئوپلیتیکی. میهن آبی حقوق قانونی، حضور دریایی و منافع انرژی این کشور را تثبیت میکند. این گزاره همراه با «دالان میانی» که ترکیه را به آسیای مرکزی و چین متصل کرده و یک محور قارهای-دریایی شکل میدهد، از همین رو به باور این تحلیلگر این ستون فقرات استراتژی قرن بیستویکم ترکیه است.
همزمان گروهی از ناظران براین باورند که ترکیه باید این توهم را کنار بگذارد که سرمایهگذاری مستقیم خارجی یا پیوستن به اتحادیه اروپا این کشور را نجات میدهد. چرا که این مدل شکست خورده و فقط بدهی، خصوصیسازی و وابستگی بهبار آورد. اقتصاد ترکیه باید بر پایه تولید بنا شود، نه سوداگری. این یعنی صنعتیسازی مجدد، خودکفایی غذایی و انرژی، و تجارت منطقهای با ارزهای محلی.
گروهی از تحلیلگران بر این باورند که جهان ترک، حوزه طبیعی همکاری کشور ترکیه است و این بازیگر از آذربایجان تا قزاقستان و ازبکستان، زبان، فرهنگ و منافع راهبردی مشترک دارد. سازمان کشورهای ترک هنوز در آغاز راه است، اما ظرفیت عظیمی دارد.
با این همه نکتهای که نباید مغفول بماند آن است که ترکیه ۶۷ سال است که پشت درهای اتحادیه اروپا ایستاده، با این توهم که روزی بهعنوان بخشی از اروپا پذیرفته خواهد شد. اما واقعیت این است اتحادیه اروپا هرگز از منافع اساسی ترکیه حمایت نکرده و حامی نقشه سویل است؛ نقشهای که ترکیه را از مدیترانه شرقی حذف کرده و در تمامی اختلافات دریایی حامی یونان بود، جمهوری ترک قبرس شمالی را بهرسمیت نمیشناسد و از گروههای تجزیهطلب در مرزهای ما حمایت میکند.




