شعر در مورد ضایع شدن ؛ مجموعه ای از بهترین اشعار درباره ضایع شدن

شعر در مورد ضایع شدن، مجموعه ای از بهترین اشعار درباره ضایع شدن همگی در سایت فال و خواب. امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد.

کنف شدن

در میان جمع، ناگهان خنده‌ام افتاد به لرز

قصه‌ای را گفتم و شد مایه صد شرم و هرز

همه خیره به من، با نگاهی که می‌گفت: “این چه بود؟”

آرزو کردم زمین باز شود، تا که گم شوم ز بود

هر سخن شد تلخ و هر لبخند، دردی شد نهان

وای از آن لحظه که آدم شود از خود، پشیمان

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

شرم از نگاه‌ها

چشم‌ها بر من، زبانم بند آمد

قصه از لب‌ها به پاهایم آمد

حرفی از دهنم به جا مانده

آبرویم رفت و کنف مانده

ای دریغا از این حسِ سرد و تلخ

از نگاهی که همچون نمک بر زخم

من شدم شرمگین از خویشتن

وای بر من، وای بر من، وای بر من

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

خراب شدن در جمع

نقابِ غرورم افتاد و چهره‌ام شد زرد

فاش شد رازی که هرگز نمی‌خواستم گردد

همه می‌خندیدند و من بهت‌زده بودم

پای در گل و در میان جمع، گم شدم

از همان لحظه، دلم پر شد از یک درد کهن

از ضایع شدن و از حسِ کنف، نزد همه تن

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

حسِ خجالت

خجالت می‌کشم از چهره‌ی خودم

از این لحظه‌ای که من گم شدم

روزی با غرور، سخن می‌گفتم

امروز، سر به زیر، می‌لنگیدم

یادم رفت که باید چه بگویم

در این جمع، دیگر چه کنم، چه بگویم

آبرو رفت و من شرمگین شدم

از خودم و از آنچه که من شدم

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

پشیمانی از یک حرف

حرفی زدم که نباید می‌زدم

آتش بر جان و دلم می‌زدم

جمع را خنداندم از روی نادانی

به قیمتِ اشک و این پریشانی.

حالا دیگر دیر است و افسوس

از این شرمساری، دل شد محبوس

ضایع کردم خودم را به این سادگی

کاش می‌شد که بگذرم از این زندگی

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

حسِ ناگهانیِ شرم

چهره‌ام سرخ شد، در این لحظه‌ی ناگوار

حرفم بی‌معنی شد و شد یک شعار

فکر می‌کردم که خوب حرف می‌زنم

اما بی‌خبر از آنچه که می‌دانم

شرمگین شدم از خودم و از نگاهم

ای دریغا، از این جمعِ بی‌گناهم

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

از دست رفتنِ اعتبار

اعتباری که با سال‌ها ساختم

در یک لحظه به دست خودم باختم

حرفی زدم که نمی‌ارزید به آن

که برود از دست این نام و نشان

وای از این کنف شدن، وای از این حس

در این لحظه، دیگر من نیستم هیچ‌کس

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

حسرتِ سکوت

ای کاش که من لال بودم در آن لحظه

که لبم نگشود و سکوت بود سرچشمه

حرفی زدم که همه را به خنده انداخت

و از من یک چهره‌ی مسخره ساخت

حالا دیگر دیر است و راه بازگشت نیست

از این ضایع شدن، دلم خون می‌گریست

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

تلخیِ شرمساری

تلخی شرمساری در دهانم

از این شرم، شکسته شد روانم

هر نگاهی که بر من افتاد

یک تازیانه بود و دلم شد شاد

نه، شاد نیست، دلم مرده و خاموش

وای از این لحظه، که شدم بی‌هوش

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

تماشاچیانِ بی‌رحم

همه ایستاده بودند و می‌دیدند

این حقارت را از من می‌ربودند

مثل یک بازیگرِ بد بر روی صحنه

من شدم یک شخصیتِ بی‌معنی

وای از این کنف شدن، وای از این درد

که در این جمع، خودم را ضایع کردم

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

دردِ خنده

خنده‌های جمع، دردِ من شد

هر نگاهی، یک زخمِ من شد

فکر می‌کردم که خوبم و دانم

اما در جمع، گم شدم و نادانم

از آن روز، دیگر من آن من نیستم

از خجالت، در خودم من پنهانم

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

سقوطِ غرور

غرورم سقوط کرد و من زمین خوردم

آبرویِ رفته را به غم سپردم

همه‌جا حرفِ من و این خراب شدن

همه دیدند و کردند از آن، سخن

این شرمساری، یک زخم عمیق است

که تا ابد در قلب من، یک رفیق است

√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√√

مطالب مفید