دروغ 11 سپتامبر
مهدی نیرومنش – پس از واقعه 11 سپتامبر 2001، همسران قربانیان که به دختران جرسی (Jersey Girls) معروف شدند، با فعالیتهای مستمر و لابیگری در کنگره امریکا و طرح این پرسش که چرا دولت نتوانست این حملات را پیش بینی و متوقف کند، افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دادند و خواستار تحقیق مستقل شدند. با فشار مردمی، دو حزب کنگره، دولت بوش را مجبور کرد اواخر 2002 کمیسیونی فراحزبی تشکیل دهد.
به گزارش تجارت نیوز، این کمیسیون 22 ژوئیه 2004، در گزارش خود تنها به شکست اطلاعاتی امریکا از سازمان تروریستی القاعده بسنده کرد که با 19 هواپیما ربا، 15 نفر تبعه عربستان سعودی، با 4 هواپیمای مسافربری به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون حمله کرد. در گزارش فقط به حمایت چند نهاد خیره سعودی اشاره شد.
گروه معماران و مهندسان برای حقیقت 11 سپتامبر اعلام کردند برج هفت مرکز تجارت جهانی، بدون برخورد مستقیم هواپیما و با انفجار از داخل فروریخته است. همچنین توضیحات رسمی آتشسوزیهای کنترلنشده برای چنین فروپاشی متقارنی کافی نیست و شواهد نشاندهنده استفاده از مواد منفجره کنترلشده است.
به تازگی تاکر کارلسون، روزنامه نگار طی مجموعه مستندی روایت رسمی حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را دروغ دانسته، ادعا کرد سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) مانع از آگاه شدن افبیآی (FBI) درباره حضور هواپیماربایان در خاک آمریکا شده است. او میگوید شهادت افسران سابق سازمان سیا و افبیآی نشان میدهد سازمان سیا با هدف تلاش برای «استخدام» و تبدیل هواپیماربایان به منابع اطلاعاتی خود در القاعده، مانع از انتشار اطلاعات حیاتی به افبیآی شد. مارک روسینی، مأمور سابق افبیآی، شهادت میدهد از جلسه تروریستهای القاعده در کوالالامپور، مالزی در ژانویه ۲۰۰۰ خبر داشته است. حتی می دانسته خالد المیحدار، یکی از هواپیماربایان، ویزای ورود به ایالات متحده دریافت کرده است. اسناد نشان میدهد جان برنان، مدیر ایستگاه ریاض سازمان سیا، از طریق عمر البیومی رابط اطلاعاتی سعودی بر عملکرد هواپیماربایان در سن دیگو نظارت داشته است. در حالی که گزارش کمیسیون 11 سپتامبر ذهن ها را به سمت تفاوت رویکردهای ضد تروریستی سیا و افبیآی منحرف کرده بود.
تاکر کارلسون ادعا میکند دولت بوش با استفاده از بحران ۱۱ سپتامبر، بلافاصله تمرکز خود را به راهاندازی «جنگ جهانی علیه ترور» معطوف کرد و به شدت با هرگونه تحقیق دقیق درباره چگونگی وقوع حملات مخالفت کرد. ریچارد کلارک، مشاور ضدتروریسم کاخ سفید، میگوید بلافاصله پس از حملات، رامسفلد (وزیر دفاع) و ولفوویتز (معاون او) از این فاجعه برای پیشبرد برنامه خود برای حمله به عراق استفاده کردند. حتی بوش از کلارک خواست بررسی کند که آیا صدام حسین در این حملات نقش داشته است؟ دیک چنی (معاون رئیسجمهور) به شدت با این تحقیق بیشتر مخالفت کرد و رهبر وقت سنا، تام دَشل، را تهدید کرد که اگر بر تحقیق اصرار کند، باعث اخلال در تلاشهای جنگی خواهند شد. کمیته تحقیق کشف کرد آژانس امنیت ملی (NSA) یک روز پیش از حملات پیام «مسابقه فردا شروع میشود» را رهگیری کرده بود. بوش به تلافی رابرت مولر از ا افبیآی را به جان اعضای کمیته انداخت تا تست دروغسنجی بدهند. اما فشار «دختران جرسی» بهویژه چهار همسر قربانیان و انتقامجویی دشمنان سیاسی بوش مانند جان مککین، باعث شد بوش لایحه تشکیل یک کمیسیون مستقل را امضا کند. بوش در مقابله تنها ۳ میلیون دلار بودجه برای این تحقیق اختصاص داد در حالی که برای تحقیقاتی مثل رسوایی مونیکا لوینسکی ۱۳ برابر بیشتر بودجه داده شده بود.
دولت بوش هنری کیسنجر را رییس کمیسیون تحقیق کرد، دختران جرسی انتخاب او را به دلیل ارتباطش با خاندان سلطنتی سعودی و خانواده بنلادن، به دلیل تعارض منافع زیر سوال بردند و او استعفا داد و تام کین (فرماندار سابق نیوجرسی) جایگزین شد، اما فیلیپ زلیکو، مدیر اجرایی و طراح دروغهای گزارش کمیسیون شد. زلیکو که مشاور کاندولیزا رایس (مشاور امنیت ملی) بود، پیش از شروع جمعآوری حقایق، پیشنویس گزارش نهایی را در مارس ۲۰۰۳ آماده کرده بود. او دسترسی محققان از اسناد را محدود کرد و توافقنامهای مخفی با وزارت دادگستری امضا کرد تا اسناد پیش از رسیدن به کمیسیون توسط کاخ سفید بررسی شوند. بعدها معلوم شد زلیکو به طور منظم با کارل روو، استراتژیست ارشد سیاسی بوش، تماس تلفنی داشته است. او تلاش کرد تا در پیشنویس اولیه گزارش نوشت القاعده با دولت صدام حسین در عراق مرتبط بوده است که پس از اعتراضها این جملات حذف شدند. پرسش این است که چرا دولت بوش و دولتهای بعدی تا این حد اصرار داشتند این دروغ ادامه یابد و از چه کسی محافظت میکردند؟
۶ آگوست ۲۰۰۱، جرج بوش یک گزارش اطلاعاتی روزانه (PDB) با عنوان صریح «بن لادن مصمم به حمله در آمریکاست» دریافت کرد. جورج تنت، مدیر وقت CIA، اعلام کرد در تابستان ۲۰۰۱، هشدارهای اطلاعاتی در مورد طرحهای القاعده «باورنکردنی» بودند. در مِی ۲۰۰۱، یک گزارش اطلاعاتی نتیجه گرفت «تروریستها ممکن است هواپیماها را بربایند» سازمان FAA نیز چندین هشدار به خطوط هوایی در مورد افزایش خطر ربایش صادر کرد. بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱، فرماندهی پدافند هوافضای آمریکای شمالی (NORAD) و دفتر ملی شناسایی (NRO) مانورهایی را شبیهسازی کردند که در آن یک هواپیمای ربودهشده به ساختمانی در ایالات متحده برخورد میکند.
بیل کلینتون در جریان انتقال قدرت در سال ۲۰۰۱ به جرج بوش گفت: «من فکر میکنم بزرگترین تهدید برای شما بن لادن و القاعده است» ریچارد کلارک، مسئول ضد تروریسم، در ماه ژوئن ۲۰۰۱ به کاندولیزا رایس هشدار داد که اتفاق «بسیار بسیار بسیار بزرگی» در شرف وقوع است. مایک شایر، رئیس سابق واحد اسامه بن لادن (ایستگاه اَلک) در CIA، شهادت میدهد هر بار فرصتی برای دستگیری یا کشتن بن لادن پیش میآمد، دولت کلینتون از آن استفاده نمیکرد.
جان برنان (رئیس وقت CIA در عربستان سعودی) از ارائه اطلاعات اولیه و حیاتی در مورد حسابهای بانکی و سوابق بن لادن به واحد ضد تروریسم خودداری کرد. در سال 1998 یک طرح کامل برای دستگیری بن لادن در محل اقامت او در افغانستان، «مزرعه تارناک»، توسط CIA آماده، تمرین و تأیید شده بود. اما دولت کلینتون در لحظه آخر این عملیات را لغو کرد. یکی از دلایل عجیبی که منجر به لغو شد، مشاهده «تاب بازی بچه» در تصاویر هوایی بود. به این معنی که اگر تصویر بیرون میآمد، دولت آمریکا در قبال کشتن غیرنظامیان مسئول شناخته میشد.
پس از حمله انتحاری سال ۲۰۰۰ به ناو یواساس کول در یمن که منجر به کشته شدن ۱۷ سرباز آمریکایی شد، دولت کلینتون هیچ حملهای تلافیجویانه انجام نداد. دلیل رسمی، فقدان «مدارک قطعی» اعلام شد، در حالی که جامعه اطلاعاتی تقریباً بلافاصله میدانستند القاعده مسئول این حمله است. در تابستان ۲۰۰۱، هشدارهای اطلاعاتی به اوج خود رسید و حاکی از برنامهریزی بن لادن برای حملات «فاجعهبار» و «چندگانه» بود. در ۱۲ جولای ۲۰۰۱، توماس پیكارد، سرپرست وقت FBI، هشدارهای CIA در مورد حمله القاعده را به جان اشكرافت، دادستان کل، ارائه داد. اشکرافت در پاسخ، درخواست افزایش بودجه برای تقویت ضد تروریسم را رد کرد و گفت: «دیگر نمیخواهم درباره القاعده بشنوم». پال ولفوویتز، معاون وزیر دفاع در دولت بوش، حمله به ناو کول را هنگام روی کار آمدن بوش «کهنه» توصیف کرد. دروغگویی «سریالی و تهاجمی» CIA، دولت بوش و کمیسیون ۱۱ سپتامبر، شرایطی را برای رشد تئوریهای توطئه فراهم کرده است. باید دید چه کسانی از معاملات داخلی (فروش سهام شرکتهای هواپیمایی قبل از حمله) سود بردند و چرا دولت آمریکا بلافاصله پس از حملات، آوار و بقایای صحنه جرم را به سرعت به خارج از کشور منتقل کرد؟
ساختمان شماره ۷ مرکز تجارت جهانی، یک آسمانخراش ۴۷ طبقه فولادی، در ساعت ۵:۲۰ بعدازظهر ۱۱ سپتامبر، بدون برخورد هیچ هواپیمایی فروریخت کمیسیون ۱۱ سپتامبر در گزارش ۵۷۷ صفحهای خود، تقریباً هیچ توضیحی در مورد دلیل فروپاشی این ساختمان ارائه نکرد. این ساختمان میزبان دفاتر مهمی از جمله اداره خدمات اضطراری شهر نیویورک، دفتر مخفی CIA و دفتر سرویس مخفی ایالات متحده بود که سوابق آنها در پی فروپاشی از بین رفت. در گزارش کمیسیون نوشته شد آتشسوزیهای ناشی از آوار برج شمالی، که به دلیل از کار افتادن سیستم آبپاش (به علت تخریب لولههای آب) مهار نشدند، باعث انبساط حرارتی تیرهای فولادی حیاتی و در نهایت منجر به «فروپاشی تدریجی» شدند. این توضیح با شواهد ویدیویی که نشان میدهد ساختمان بهصورت متقارن و در شتاب سقوط آزاد فروریخت، مطابقت ندارد و به نظر میرسد یک «فروپاشی جهانی» بوده است چرا که هیچ ساختمان فولادی دیگری در جهان به دلیل آتشسوزی به این شکل فرونریخته است.
در حالی که شبکه BBC فروپاشی برج ۷ را ۲۰ دقیقه قبل از وقوع واقعی گزارش کرد، پروفسور لیروی هولسی از دانشگاه آلاسکا، پس از یک تحقیق مستقل، به این نتیجه رسید که آتشسوزیهای دفتری نمیتوانسته است باعث خرابی تیرهای حیاتی شود و فروپاشی باید ناشی از یک تخریب کنترلشده باشد. دانشمندان در نمونههای گرد و غبار جمعآوری شده از سایت، تراشههای متمایز «قرمز-خاکستری» پر از مواد ترمیتیک متعلق به ترکیبات انفجاری پیدا کردند. یکی از مشکوکترین اقدامات دولت، ارسال فوری آوار ساختمانها به آسیای دور (بدون بررسی دقیق مهندسان) بود که باعث شد تحلیل چگونگی فروپاشیها عملاً غیرممکن شود.
«گزینههای فروش» (Put Options) سرمایهگذاریهایی که هنگام کاهش قیمت سهام، سودآور هستند علیه خطوط هوایی یونایتد و امریکن درست پیش از حملات افزایش شدید داشتند. ۹۵ درصد از معاملات علیه یونایتد ایرلاینز توسط «یک سرمایهگذار نهادی مستقر در ایالات متحده» انجام شده است که دولت هنوز هویت او را مخفی نگه داشته و ادعا میکند این معاملات «بیضرر» بودهاند. معاملات مشابهی علیه مورگان استنلی و مریل لینچ (که در مرکز تجارت جهانی دفاتر بزرگی داشتند) نیز مشاهده شد. شواهد قابل توجهی وجود دارد که آژانسهای اطلاعاتی اسرائیل و عربستان سعودی، از حملات مطلع بودهاند. مایکل شایر، رئیس سابق واحد بن لادن در CIA، اعتراف میکند NSA اغلب اطلاعات سیگنالی حیاتی را با اسرائیل و عربستان سعودی به اشتراک میگذاشته، اما از ارائه آنها به سازمانهای اطلاعاتی خود آمریکا خودداری میکرده است.
صبح ۱۱ سپتامبر، پنج شهروند اسرائیلی در نیوجرسی دستگیر شدند که در حال «جشن گرفتن» حملات و فیلمبرداری از آن بودند. این افراد حامل پاسپورتهای متعدد، هزاران دلار پول نقد، کاتر جعبه و عکسهایی بودند که خودشان را در حال لبخند زدن در پسزمینه برجهای در حال سوختن نشان میداد. آزمایشهای پلیگراف FBI نشان داد این افراد در «فریبکاری» دست داشته و احتمالاً در جاسوسی غیرقانونی در آمریکا دخیل بودهاند. رهبر این گروه، دومینیک ساتر، قبل از دستگیری به اسرائیل گریخت. گزارشی محرمانه به کمیسیون ۱۱ سپتامبر ارائه شد که چندین تن از «دانشجویان هنری» اسرائیلی (که در واقع مأموران اطلاعاتی بودند) در مکانهای استراتژیک اطراف محل زندگی هواپیماربایان در فلوریدا و نیوجرسی، حضور داشتند. اکنون افکار عمومی میخواهند یک کمیسیون واقعات مستقل تشکیل شود و به پرسشهایی که کمیسیون 11 سپتامبر نادیده گرفت پاسخ دهد. چه کسی تصمیم به انتقال فوری آوار از کشور گرفت و چرا؟ نقش دفتر CIA در ساختمان ۷ چه بود؟ NSA دقیقاً چه اطلاعات سیگنالی از این توطئه در اختیار داشت و چه بخشی از آن را با دولتهای خارجی به اشتراک گذاشت؟ کدام سرمایهگذار از معاملات داخلی سود برد؟ چرا تصاویر معدودی از برخورد پنتاگون منتشر شد، در حالی که این ساختمان تحت شدیدترین نظارت بود؟ چرا جنازه اسامه بن لادن به دریا انداخته شد و هرگز عکسی از جسد او منتشر نشد؟
رخداد شگفت انگیز بیسابقه آن بود که به جای سرزنش نهادهای اطلاعاتی (CIA، FBI) به دلیل شکستهای واضحشان در پیشگیری از حملات، کنگره قوانینی را تصویب کرد که قدرت آنها را به شدت افزایش داد. از جمله تصویب قانون میهنپرستی (Patriot Act) که به سازمانهای دولتی اجازه میدهد بدون نظارت قضایی حداقلی به سوابق شخصی شهروندان، از جمله سوابق کتابخانه و کتابفروشی، دسترسی پیدا کنند و شنودهای سیار و جستجوی غیرقانونی خانهها و کسبوکارها را مجاز ساخت. همچنین طی نامههای امنیت ملی (NSLs)، به FBI اجازه داده شد تا بدون تأیید دادگاه، سوابق شخصی افراد را به دست آورد و دستورات «قفل دهان» (Gag Orders) صادر کند تا قربانیان نتوانند در مورد آن با کسی صحبت کنند. برنامههایی نیز مانند Prism توسط NSA ایجاد شد که نظارت بدون حکم بر تماسهای تلفنی، ایمیلها و فعالیتهای اینترنتی میلیونها شهروند آمریکایی را انجام میداد. اداره اطلاعات ملی (DNI) نیز به عنوان یک «فوق جاسوس» جدید درون کاخ سفید ایجاد شد.
جان کریاکو، افسر سابق ضد تروریسم CIA، توضیح میدهد پس از ۱۱ سپتامبر، CIA از یک سرویس اطلاعاتی که جاسوس جذب میکرد، به یک سازمان شبهنظامی تبدیل شد که هدفش «دستگیری و کشتن» دشمنان بود. دولت بوش برنامه تکنیکهای بازجویی تقویتشده (Enhanced Interrogation Techniques) را تصویب کرد. روشهایی مانند غرق مصنوعی (Waterboarding)، حبس در سلول سرد و کوبیدن به دیوار (Walling) در سایتهای مخفی CIA (Black Sites) در سراسر جهان. اطلاعات حیاتی کمیسیون در مورد توطئه ۱۱ سپتامبر، از طریق شکنجه بازداشتشدگانی مانند خالد شیخ محمد به دست آمده است. خالد شیخ محمد تحت شکنجه حتی به قتل دنیل پرل (که قاتل واقعیاش شناسایی شده بود) اعتراف کرد، که نشاندهنده غیرقابل اعتماد بودن اطلاعات به دست آمده از شکنجه است. کریاکو فاش میکند که در آن زمان۷۸۰ نفر در گوانتانامو نگهداری میشدند که ۸۵ درصد آنان شهروندان بیگناهی بودند که در عملیاتهای جمعی یا بر اساس شکایات بیاساس همسایگان دستگیر شده بودند.
اما برندگان فاجعه 11 سپتامبر، یعنی افرادی که شکست خوردند اما ترفیع گرفتند، چه کسانی بودند؟
با آن که جورج تنت (مدیر CIA) در پیشگیری از حمله شکست خورده بود و اطلاعات غلطی از عراق ارائه کرده بود، در سال ۲۰۰۴ مدال آزادی ریاستجمهوری گرفت و سپس به شرکتهای دفاعی و بانکهای سرمایهگذاری پیوست. کاندولیزا رایس (مشاور امنیت ملی) با وجود نادیده گرفتن هشدارهای متعدد، به وزارت امور خارجه ترفیع گرفت. جان برنان (رئیس CIA در عربستان سعودی) که به ممانعت از جمعآوری اطلاعات در مورد بن لادن متهم بود، به ریاست کل CIA رسید. بودجه عمومی CIA تا ۵۰۰٪ افزایش یافت و بودجه FBI نیز تا سال ۲۰۲۳ به حدود ۱۱ میلیارد دلار رسید.
بازندهی این حادثه جان کریاکو بود که به دلیل افشای حقیقت در مورد شکنجه در سال ۲۰۰۷ به زندان افتاد. اما بازندگان واقعی، 2977 غیرنظامی کشته شده در حادثه 11 سپتامبر و بیش از هفت هزار سرباز آمریکایی کشتهشده در جنگهای پس از ۱۱ سپتامبر، و مردم آمریکا هستند که کشورشان به طور دائمی متحول شد و از حقوق اساسی قانونی خود محروم شدند.
از پرسشهای به جا مانده این که نقش جان برنان در تسهیل حملات چه بود؟ کدام سرمایهگذاران از طریق معاملات داخلی قبل از حملات سود بردند؟ دولت که نام آنها را میداند، چرا آن را فاش نمیکند؟




