تناسخ از نگاهی نو؛ فیلمهایی که دیدگاه شما به زندگی بعد از مرگ را تغییر میدهند.
راهنماتو- ممکن است شما با افرادی که ادعا میکنند خاطراتی از زندگیهای گذشته خود دارند مواجه شده باشید و یا خودتان جزء همین افراد باشید. این خاطرات، اغلب شامل جزئیاتی است که فرد به هیچ وجه نمیتوانسته آنها را بداند و باعث سردرگرمیشان میشود. موضوع تناسخ به دلیل قابلیتهای داستانی، فلسفی و احساسی که دارد، یک ابزار قدرتمند برای کارگردانان است.
به گزارش راهنماتو، موضوع تناسخ، یعنی آن که روح یک فرد پس از مرگ، در بدن دیگری متولد شود. این موضوع به کارگردانها اجازه میدهد تا داستانهایی با پیچیدگی و عمق بالا بسازند. سفر روح در زمان و زندگیهای مختلف، فرصتهای زیادی برای ایجاد گرههای داستانی، تعلیق و کشمکشهای درونی شخصیتها فراهم میکند. بر این اساس فیلمهای زیادی ساخته شده است که در ادامه این مطلب از راهنمای فیلم راهنماتو به معرفی چند فیلم متفاوت با موضوع تناسخ میپردازیم.
فیلم تولد Birth 2004
فیلم تولد به کارگردانی جاناتان گلیزر، با بازی نیکول کیدمن در نقش آنا، کامرون برایت در نقش شاون جوان و دنی هوستون در نقش جوزف در سال 2004 ساخته شده است. این فیلم به موضوع تناسخ میپردازد که یک موضوع بسیار قدیمی و جذاب است. اما برخلاف بسیاری از فیلمهای دیگر که تناسخ را به صورت فانتزی یا ماورایی نشان میدهند، “تولد” سعی میکند این موضوع را به صورت واقعگرایانهتری به تصویر بکشد.
تناسخ در داستان فیلم تولد birth 2004
تصور کنید زنی جوان به نام آنا بعد از مرگ همسرش، دنیایی پر از غم و اندوه را تجربه میکند و درست زمانی که همه چیز دارد به روال عادی خودش برمیگردد پسربچهای ده ساله پیدایش میشود و ادعا میکند همسر اوست که در بدنی جدید متولد شده است؛ این کلیتی از داستان فیلم تولد است.
در ادامه باید گفت که آنا ابتدا این موضوع را جدی نمیگیرد. اما پسر بچه جزئیات خیلی دقیق و عجیبی از زندگی مشترک او و همسرش میگوید که هیچکس از آنها خبر ندارد. این اتفاقات آنا را به فکر فرو میبرد و باعث میشود که به وجود تناسخ و زندگیهای گذشته شک کند.
برخی از مهمترین عناصر تناسخ در فیلم تولد عبارتند از:
آب: آب در بسیاری از فرهنگها نماد تولد دوباره و پاکی است. در فیلم “تولد”، آب به عنوان عنصری مهم برای پاکسازی و شروع دوباره به تصویر کشیده شده. برای مثال، سکانسی که آنا در دریا شنا میکند، نمادی از تلاش او برای رهایی از گذشته و شروع زندگی جدید است.
آینه: آینه نماد خودشناسی و بازتاب درون است. در این فیلم، آینه به عنوان ابزاری برای کشف هویت و ارتباط با گذشته استفاده میشود. برای مثال، وقتی پسر بچه در آینه به خودش نگاه میکند، انگار که در حال جستجوی هویت واقعی خود است.
نور و تاریکی: نور نماد آگاهی و روشنایی است و تاریکی نماد ناآگاهی و ترس. در فیلم “تولد”، تقابل نور و تاریکی به عنوان نمادی از جستجوی حقیقت و مبارزه با ترسهای درونی به تصویر کشیده شده است.
رنگها: رنگها در فیلم “تولد” دارای معانی خاصی هستند. برای مثال، رنگ آبی نماد آرامش و عمق است و رنگ قرمز نماد عشق و شور است. این رنگها به عنوان نمادهایی برای بیان احساسات و حالات درونی شخصیتها استفاده شدهاند.
طبیعت: طبیعت در این فیلم نماد چرخه زندگی و مرگ است. فصلهای مختلف سال، تغییر طبیعت و رویش دوباره گیاهان، همه به عنوان نمادهایی برای تناسخ و تولد دوباره به کار رفتهاند.
فیلم حس ششم The Sixth Sense 1999
فیلم حس ششم The Sixth Sense 1999 یک فیلم در ژانر فراطبیعی ترسناک به کارگردانی ام. نایت شیامالان و با بازی بورس ویلیس در نقش دکتر کراو و هالی جوئل آزمنت در نقش کول است. در این فیلم موضوع تناسخ به شکلی ظریف و پیچیده گنجانده شده است. اگرچه به طور مستقیم به این موضوع اشاره نمیشود، اما بسیاری از عناصر داستان و پایانبندی غافلگیرکننده، به این ایده اشاره دارند که شاید ما در زندگیهای گذشته تجربیاتی داشتهایم که بر زندگی حالمان تأثیر میگذارد.
تناسخ در داستان فیلم حس ششم The Sixth Sense 1999
این فیلم ماجرای پسر کوچولویی به نام کول است که ادعا میکند میتواند روح مردهها را ببیند. او این توانایی عجیب را با دکتر مالکوم کراو، یک روانپزشک باتجربه، در میان میگذارد. دکتر کراو در ابتدا فکر میکند که کول دچار توهم شده است، اما هرچه بیشتر با او در ارتباط است، به حقیقت حرفهای کول شک میکند. راز بزرگ فیلم حس ششم خیلی فراتر از دیدن روحها است. در واقع، کل داستان فیلم بر پایه یک پیچش داستانی بزرگ بنا شده است که تا پایان فیلم برای بیننده آشکار نمیشود. این پیچش داستانی، ارتباط عمیقی با مفهوم تناسخ دارد و باعث میشود که بیننده به این فکر بیفتد که آیا ممکن است ما در زندگیهای گذشته خود تجربههایی داشته باشیم که بر زندگی حالمان تأثیر بگذارند؟
برخی از مهمترین عناصر تناسخ در فیلم حس ششم
ادراک فراطبیعی: توانایی کول در دیدن روحها، یکی از واضحترین نشانههای وجود عنصر فراطبیعی و ارتباط با دنیای ارواح است. این توانایی میتونه به عنوان نوعی ارتباط با زندگیهای گذشته یا تجربیات روحی تفسیر بشه.
ترس از مرگ: ترس کول از مرگ و وابستگی عمیقش به دکتر کراو، ممکنه به دلیل تجربیات گذشته یا ارتباطی که با روحهای مرده داره باشه.
پیچش داستانی: پیچش پایانی فیلم که نشان میده که خود دکتر کراو در واقع مرده است، یک عنصر بسیار قوی در ارتباط با موضوع تناسخ است. این پیچش نشان میدهد که مرز بین زندگی و مرگ ممکن است به سادگی آنچه که به نظر میرسد نباشد.
نمادها و نشانهها: در فیلم از نمادها و نشانههای مختلفی استفاده شده که به موضوع تناسخ اشاره میکنند. مثلاً، آب به عنوان نمادی از تولد دوباره و شروع یک زندگی جدید، یا رنگ سفید به عنوان نمادی از پاکی و روح.
فیلم خانهای روی برکه 2006 The Lake House
فیلم خانهای روی برکه 2006 The Lake House به کارگردانی آلخاندرو اگرستی و با بازی کیانو ریورز، ساندرا بولاک و شهره آغداشلو در سال 2006 در آمریکا ساخته شد. این فیلم یک داستان عاشقانه جذاب و کمی پیچیده است که در آن، دو نفر در دو زمان متفاوت با هم ارتباط برقرار میکنند. این فیلم با اینکه در نگاه اول یک داستان عاشقانه معمولی به نظر میرسد، اما عناصر جالب و تاملبرانگیزی دارد که به موضوع تناسخ اشاره میکنند.
تناسخ در داستان فیلم خانهای روی برکه
تصور کنید که خانهای کنار دریا دارید و یک روز داخل جعبهی نامهها، نامهای پیدا میکنید که برای شما نیست و برای صاحب قبلی خانه نوشته شده. شما به آن نامهها جواب میدهید، اما نکتهی جالب اینجاست که این نامهها نه امروز، بلکه یک سال پیش نوشته شده و شما دارید با کسی نامهنگاری میکنید که قبلا همان جا زندگی میکرده است. حال یک ارتباط عمیق و معنوی بین شما شکل میگیرد؛ این کلیتی از داستان فیلم خانهای روی برکه است. نکته جالب این است که این ارتباط میتواند به عنوان نوعی تناسخ یا اتصال روحی بین دو نفر در دو زمان متفاوت تفسیر شود.
برخی از مهمترین عناصر تناسخ در فیلم خانهای روی برکه
نامهها: نامههایی که کیت و الکس رد و بدل میکنند، مانند یک پل بین دو زمان عمل میکنند و نشان میدهند که یک ارتباط عمیق بین آنها وجود دارد.
خانه: خانهای که کیت و الکس در آن زندگی میکنند، به عنوان یک نماد از زمان و حافظه عمل میکند. این خانه مکانی است که در آن گذشته و حال به هم میپیوندند.
تصادفها: اتفاقات تصادفی و همزمانیهایی که در فیلم رخ میدهد، نشان میدهد که شاید یک نیروی نامرئی در حال هدایت وقایع است.
فیلم بینهایت Infinite 2021
فیلم بینهایت Infinite به کارگردانی آنتوان فوکوآ و بازی مارک والبرگ در نقش ایوان مک کالی در سال 2021 ساخته شده است. این فیلم یک ماجراجویی علمی تخیلی جذاب است که مفهوم تناسخ را به شیوهای متفاوت به تصویر میکشد.
تناسخ در داستان فیلم بینهایت
داستان فیلم بینهایت از این قرار است؛ دنیایی را تصور کنید که تناسخ در آن واقعیت دارد. آدمها بعد از مرگ، بارها و بارها دوباره متولد میشوند و خاطرات زندگیهای قبلیشان را به ذهن میسپارند. ایوان، شخصیت اصلی ماجرا، یکی از این آدمهاست. او به طور اتفاقی متوجه میشود که حافظه فوقالعادهای دارد و میتواند به گذشتههای دور سفر کند.
ایوان با پیوستن به گروهی از آدمهای خاص، متوجه میشود که آنها هم مثل خود او، حافظه زندگیهای گذشتهشان را دارند. این گروه رازی بزرگ را در دل خودشان پنهان کردهاند، تهدیدی جهانی که در طول تاریخ تکرار شده و حالا دوباره به آنها نزدیک میشود.
برخی از مهمترین عناصر تناسخ در فیلم بینهایت
حافظه جمعی: شخصیتهای اصلی این فیلم، حافظه همه زندگیهای گذشتهشان را دارن.د این یعنی آنها میتوانند به دانش، مهارتها و تجربیات هزاران سال پیش دسترسی داشته باشند. این حافظه جمعی، به آنها قدرت خاصی میدهد تا مشکلات را حل کرده و آینده را تغییر دهند.
هدف مشترک: همه شخصیتها با وجود اینکه در زمانها و مکانهای مختلف زندگی کردند، یک هدف مشترک دارند: نجات جهان از یک تهدید بزرگ. این هدف مشترک، ریشه در زندگیهای گذشتهشان داشته و انها را به یکدیگر متصل میکند.
تکرار تاریخ: در طول فیلم، میبینیم که اتفاقات مشابه در طول تاریخ تکرار میشوند. این تکرار، نشان میدهد که تاریخ به صورت چرخهای حرکت میکند و انسانها با تکرار اشتباهات گذشته، خودشان را محکوم به شکست میکنند.
تغییر سرنوشت: شخصیتهای فیلم با استفاده از دانش و تجربه زندگیهای گذشتهشان، تلاش میکنند تا سرنوشت را تغییر بدهند و از تکرار اتفاقات تلخ جلوگیری کنند. این نشان میدهد که با وجود اینکه گذشته را نمیتوانیم تغییر بدهیم، اما میتوانیم از درسهای ان استفاده کنیم و آینده را بسازیم.