4 کلیشه تکراری در سریال طوبی که نگاه شما به آن را زیر و رو می‌کند!

راهنماتو- سریال طوبی یکی از جدیدترین سریال‌ها در قاب تلویزیون ایران است که این روزها حواشی زیادی پیدا کرده است. پس از گذشت مدتی از پخش این سریال، نقدها و نظرات منفی درمورد آن بالا گرفته که عموما به روایت، کارگردانی و بازیگری آن مربوط می‌شود.

به گزارش راهنماتو، سریال طوبی به کارگردانی سعید سلطانی در ابتدای پخش مخاطبان فراوانی را جذب خود کرد. اما، چیزی از انتشار آن نگذشته بود که این اقتباس ناکام ماند. برخی از منتقدان بر این عقیده هستند که روایت فیلم نه تنها اقتباسی وفادارانه نیست، بلکه در دستکاری‌های آن، خلاقیتی هنرمندانه به چشم نمی‌خورد. در این مطلب از راهنمای فیلم راهنماتو، 4 کلیشه تکراری سریال طوبی را بررسی می‌کنیم که ذهنیت شما را در مورد این سریال تغییر می‌دهد.

1. استفاده ابزاری از عشق

اگر چه که عشق به خودی خود مسئله‎‌ای نیست که یک اثر هنری را به سمت کلیشه‌ای‌شدن سوق بدهد، اما استفاده ابزاری از عشق به عنوان یک نیروی محرک دیرزمانی‎ است که در سینما و تلوزیون ایران وجود دارد. در سریال طوبی هم مانند بسیاری از آثار پیش از خود سعی شده است که موقعیت‎‌های باورناپذیر و روایت نه چندان محکم سریال را با استفاده از عنصر عشق هیجان‎‌انگیزتر کند. در واقع برخی از روابط عاشقانه در سریال، به خصوص در بخش‌های مربوط به عراق که مربوط به عاشقانه‎‌های میان طوبی و فخرالدین است، به شدت رومانتیزه شده‌اند و واقعیت‌های تلخ جنگ و مهاجرت را نادیده گرفته‌اند.

2. افتادن در دام ملودرام

سعید سلطانی در ساخت سریال طوبی مجددن همان روشی را پیش گرفته است که در دیگر آثارش در پیش گرفته بود. در واقع تا به این لحظه می‌توان گفت که ما در سریال طوبی با شخصیت طرف نیستیم؛ همانطور که در ستایش نبودیم. مرزبندی واضح شخصیت‌ها به دو گروه «خوب­ها و بدها» یکی از کلیشه­‌های همیشگی آثار سلطانی است.

این مرزبندی تا آنجا پیش می­‌رود که کاراکترهای داستان تبدیل به تیپ­‌هایی می­‌شوند که هرگز قرار نیست مخاطب را شگفت­‌زده کنند. در سریال طوبی هم  مانند سریال ستایش از ابتدای فیلم می­‌توان مطمئن بود که ما با دختری طرف هستیم که قرار نیست ما را شگفت‌­زده کند. همان دختر مظلوم و معصومی که باید با تحمل مشقت­‌های بسیار احساسات ما را برانگیزد.

3. طرفداری از شخصیت­‌های مثبت داستان

آثار سلطانی طوری ساخته می­‌شوند که مخاطب به راحتی می­‌تواند بفهمد که نویسنده و کارگردان، هر دو طرفدار جناح مثبت داستان هستند. البته به راحتی نمی­‌توان فیلم­ساز را بابت طرفداری از «آدم­‌خوب­‌های داستان» سرزنش کرد اما زمانی که این طرفداری در تک­‌تک پلان­‌های فیلم جاری و ساری باشد، جذابیت روایت فیلم را تحت‌­الشعاع قرار می‌­دهد. در واقع می­‌توان گفت که نویسنده از همان ابتدا قصد کرده که گروهی را بد و گروه دیگری را خوب جلوه بدهد.جدال بین خیر و شر  در آثار سلطانی برآمده از عناصر دراماتیک نیست و تو گویی فیلمساز با جناح شر داستان بیشتر خصومت­های اخلاقی و شخصی دارد و از متنبه­‌کردنشان لذت می­‌برد.

4. ساختار موعظه‌­گونه

چهارمین کلیشه­‌ای که معمولن در آثار سلطانی به چشم می­‌خورد، ساختار موعظه­‌گونه‌­ی آثار اوست. تو گویی فیلم­ساز به جای همه شخصیت‌ها حرف می­‌زند و مدام در پی این است که به مخاطب بقبولاند که باید تغییر کرد. البته که این مسئله به خودی خود بد نیست و تنها زمانی بد می­شود که فیلم­ساز خودش را یک موعظه­‌گو فرض کرده باشد تا یک داستان­گو.

مطالب مفید