فرشتهای که در مصایب غوغا انقلاب شد: زندگی و کمالیات سعید راد
بانیفیلم: سعید راد بهترین نمونه از جمع هنرمندانیست که سینمای پس از انقلاب ایران نه تنها قدرشناساش نشد بلکه در اوج توانایی و محبوبیت، او را در دو لبه حسادت و بیخردی چنان گرفتار کرد تا در بهترین دوران هنرپیشگیاش ناچار به کوچ از وطن شود و چه حیف…
در میان سوپراستارهای سینمای ایران تنها سعید راد بود که توانست پس از انقلاب هم برای مدتی ۵-۴ ساله حیات هنریاش را ادامه دهد.
در همین دوران پر از سوءظن و سوءتعبیر و سوءتفاهم، فردین را خانهنشین، ملکمطیعی را ممنوع از کار کردند و ایرج قادری را به صلابه قضاوت همکاران سابقاش کشیدند.
سعید راد اما این بخت را داشت که برای سالهای نخست سینمای نوپای ایران نشان بدهد که چرا محبوب است و چرا «تنگنا» و «خداحافظ رفیق» و «کافر» و «صبح روز چهارم» و… «سفر سنگ» با حضور او در پیشانی تاریخ سینمای ایران درخشیده است!
ممانعت از ادامه اکران «برزخیها»، اگر آستانه تحمل انواع و اقسام مهندسان میزنشین سینمای ایران سالهای نخست نشان داد و خاطرشان از نگران بودن از محبوبیت هنرپیشگان و ستارگان، جمع کرد، اما همین ایجاد توقف فعالیت، خط کاری بسیاری از این هنرمندان را برای ابد قطع کرد.
هرچند با وجود جلوگیری از فعالیت رسمی هنرمندان و قیچی شدن مسیر و حیات حرفهای انبوهی از هنرپیشگان سینما، زندگی آنها را به مخاطره انداخت، اما همین ممیزان با وجود اصرار و ممارستشان برای از بین بردن «یاد» ستارگان سینما از حافظه عمومی ره به جایی نبردند!
تاریخ و زمانه نشان داد که جماعت میزنشین، چه بیهوده توانشان را به هدر دادند؛… و مردم همچنان ستارگان را حرمت میگذاشنند؛ «آنکه از دل برآمده، همچنان در دل ماندگار میماند…»
سعید راد شاید در آن جمع تنها هنرمند خوششانسی بود که مسئولان پیشین ارشاد و فارابی برخلاف میل و در کمال کراهت، به او فرصت کوتاهی دادند، فرصتی که سعید راد از آن برای اثبات و استمرار محبوبیتاش به خوبی
سود برد!
این دوره کوتاه برای او اگرچه افتخارآفرین و غرورانگیز بود اما او طولی نکشید تا به خاطر صراحت بیان و نداشتن مماشات در بیان و گفتارش، دچار غضب وزیر ارشاد وقت شد؛ دستگیری و در بازداشتگاه کلانتری بهارستان انداختنش، اوج بیمعرفتی و نهایت بیمبالاتی مدیران در مواجهشان با یک هنرمند را به اثبات رساند.
«مصائب سعید راد بودن» در همین سالها بود که چنان گلوی این بازیگر را فشرد تا او خود را چمدان به دست در آستانه کوچیدن از میهناش ببیند.
داستان عجیب، دردناک و غمانگیزیست؛ تصور کنید هنرپیشهای با جایگاه سعید راد، مجال یافته تا بازیگر فیلمی شود که سالیان سال عنوان «پرفروشترین» تولید سینمای ایران را یدک بکشد[عقابها] اما در همان حال به جای تشویق، غرضورزی برخی تنگنظران، او را درمانده و مستاصل کند و ناچار به ترک مملکت شود!
چه حکایتها و چه دردها در آن سالها بر هنرمندان که نگذشت و چه خاطرات دردآوری که بر سینههایشان ماند و کسی آن ها را ندانست و نگفت…
بازگویی مصایب سعید راد بودن، فردین بودن، ملکمطیعی بودن، ایرج قادری بودن، بهمن مفید بودن و… نیاز به حوصله و طاقتی دارد که باید به دست آید…
روح همه هنرمندان درگذشته شاد باشد…